بلغندرلغتنامه دهخدابلغندر. [ ب َ غ َ دَ ] (ص ) کلمه ایست که در مدح و ثنا و هم در دشنام استعمال می کنند. (از برهان ) (ناظم الاطباء).
بلغندرلغتنامه دهخدابلغندر. [ ب ُ غ َ دَ ] (ص ) بی قید و بی دیانت . (برهان ) (آنندراج ) : بر زرو سیم مردمان اندرهست بر اعتقاد بلغندر. کمال اسماعیل (از آنندراج ).|| (اِ) نام ملحدی است . (آنندراج ).
بلغندرلغتنامه دهخدابلغندر. [ ب ُ غ ُ دَ ] (ص ) بسیار مبرم ، چه غندر به معنی مبرم و اصرارکننده است . (آنندراج ). || تن پرور و فربه . (آنندراج ).
بلغندرفرهنگ فارسی عمید۱. بیقید؛ بیبندوبار.۲. تنپرور.۳. بیدین: ◻︎ به زر و مال مردمان اندر / هست بر اعتقاد بلغندر (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: بلغندر).
بلقندرلغتنامه دهخدابلقندر. [ ب َ ق َ دَ ] (اِ) دشنام و قدح . (از برهان ) (از آنندراج ) (هفت قلزم ). بلغندر. و رجوع به بلغندر شود.
بلقدرلغتنامه دهخدابلقدر. [ ب ُ ق َ دَ ] (اِ، ص ) ملحد و بی دین و بی دیانت . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). بلقندر. بلغندر. و رجوع به بلقندر و بلغندر شود.