بندآبلغتنامه دهخدابندآب . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جزیره . (آنندراج ). || عرم . (ترجمان القرآن ). شدب و شذبه . سکر. (منتهی الارب ). || بند و مفصل . (آنندراج ).
بندآبدانلغتنامه دهخدابندآبدان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاه کوه بخش بافت است که در شهرستان سیرجان واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
بیکرلغتنامه دهخدابیکر. [ ] (اِ) این کلمه مرادف بندآب در نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ ورغ آمده است : ورغ بندآب باشد یعنی بیکر (؟).
مسناةلغتنامه دهخدامسناة. [ م ُ س َن ْ نا ] (ع اِ) بندآب از پهلوی جوی . (دهار). بندآب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بندروغ . سد. (ناظم الاطباء). چمن بند. بندآب از چمن . کناره ٔ آب . (زمخشری ). سیل گردان بند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضفیره . (نشوء اللغة). ج ، مسنیات .
انبثاقلغتنامه دهخداانبثاق . [ اِم ْب ِ ] (ع مص ) ریهیده شدن بندآب . (مصادر زوزنی ). رهیده شدن بندآب . (از تاج المصادر بیهقی ). دریدن بندآب . (ناظم الاطباء). انبثق ؛ درید بندآب . (منتهی الارب ). انفجار. (یادداشت مؤلف ). || برآمدن و روان شدن آب . (ناظم الاطباء): انبثق الماء؛ برآمد و روان شد آب ،
آغیهلغتنامه دهخداآغیه . [ ی َ ] (ع اِ) جویچه که برای آبیاری بسوی کشت آرند. || بندآب . (مهذب الاسماء). ج ، اَواغی .
بندآبدانلغتنامه دهخدابندآبدان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاه کوه بخش بافت است که در شهرستان سیرجان واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).