بوهمانلغتنامه دهخدابوهمان . (اِ) رحم است که زهدان و بچه دان باشد. (برهان ) (آنندراج ). زهدان و بچه دان و بون و بوگان و رحم . (ناظم الاطباء). || از اسمای مبهمه ٔ فارسی هم هست . همچو: فلان و بهمان . (برهان ) (آنندراج ). فلان و بهمان . (ناظم الاطباء).
باهمانلغتنامه دهخداباهمان . (از مبهمات ) بهمان . مرادف فلان . (برهان قاطع). متتابع فلان که چیزی مجهول و غیر معلوم باشد. (آنندراج ) : ز مطرب سرود آرزویم نخواهم نگویم فلانی تو یا باهمانی .علی بن حسن باخرزی (از فرهنگ جهانگیری و شعوری ). رجوع به فلان و بهمان
رحملغتنامه دهخدارحم . [ رَ ح ِ ] (ع اِ) رَحْم . رِحْم . زهدان و آن مؤنث است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جای کودک در شکم و آن را زهدان گویند. (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (لغت فرس اسدی ) (دهار). زهدان . (ترجمان القرآن ترتیب عادل ص <span c