استوطن فىدیکشنری عربی به فارسیلانه كرد در , سكنى گزيد در , جاى گرفت در , ساكن شد در , را مسكن و مأوا كرد
استیتانلغتنامه دهخدااستیتان . [ اِ ] (ع مص ) استئتان . خریدن ماچه خر. خریدن ماده خر: استأتن الرجل ؛ خرید مرد اتان را و برگزید آنرا برای خود. (منتهی الارب ). || استأتن الحمار؛ ماچه خر گشت خر نر؛ اتان گردید خر نر. (منتهی الارب )؛ یعنی خوار گردید مرد پس از ارجمندی . - امثال <
استیثانلغتنامه دهخدااستیثان . [ اِ ] (ع مص ) فربه گردیدن شتران . (منتهی الارب ). فربه شدن شتران . || باقی ماندن چیزی . || استوار گردیدن چیزی . || بسیار ورزیدن مال را. یقال : استوثن من المال ؛ ای استکثر منه . || دو فرقه گردیدن خرمابنان ، یعنی خرد و کلان . (منتهی الارب ). بزرگ و خرد بودن خرمابنان
استیطانلغتنامه دهخدااستیطان . [ اِ ] (ع مص ) وطن گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). وطن کردن . وطن گزیدن . ایطان . جای باش ساختن از جایی . (از منتهی الارب ).