بیستاخیلغتنامه دهخدابیستاخی . (حامص ) حالت و کیفیت بیستاخ . گستاخی : بسیار شد این سخن فراخی زاندازه گذشت بیستاخی .امیرخسرو.
بیستاخیفرهنگ فارسی عمیدگستاخی: ◻︎ بسیار شد این سخن فراخی / ز اندازه گذشت بیستاخی (امیرخسرو: مجمعالفرس: بیستاخ).
بستاخیلغتنامه دهخدابستاخی . [ ب ُ / ب ِ ] (حامص ) گستاخی . بی پروایی . جسارت . دلیری : و هیچ آفریده ای از حیوانات را قوت و قدرت آن نبود که با ملک این بستاخی اندیشد. (سندبادنامه ص 222، <span class="hl" di
بیستاخلغتنامه دهخدابیستاخ . (ص مرکب ) بستاخ . استاخ . گستاخ . بی ادب .(از جهانگیری ) (برهان ). گستاخ و بی ادب و بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء). گستاخ . (انجمن آرا) (آنندراج ).
بستاخلغتنامه دهخدابستاخ . [ ب ُ / ب ِ ] (ص ) بیستاخ . استاخ . بی ادب و لجوج باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 212). بوزن و معنی اَستاخ . (سروری ). گستاخ باشد. (رشیدی ). بی ادب و لجو