بیسرهلغتنامه دهخدابیسره . [ س َ رَ ] (اِ) بیسر. نام جانوری است . رجوع به بیسر و بیسران شود. || استر که عربان بغل گویند. (از برهان ). استر و قاطر. (ناظم الاطباء).
بشریةلغتنامه دهخدابشریة. [ ب َ ش َ ری ی َ ] (اِخ ) یکی از هفت فرقه ٔ معتزله باشند. (بیان الادیان ). فرقه ای از معتزله ، اصحاب بشربن المعتمر. (مفاتیح ). گروهی از معتزله و اتباع بشربن المعتمر باشند. بشر خود از افاضل علماء معتزله بود و عقاید خاصی داشت . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجا
بصيرةدیکشنری عربی به فارسیپيش بيني , دور انديشي , مال انديشي , بصيرت , بينش , فراست , چشم باطن , درون بيني
بیسرلغتنامه دهخدابیسر. [ س َ ] (اِ) پرنده ای است شکاری شبیه به پیغو که آن نیز جانوری است شکاری از جنس باشه . (برهان ). بیسره . مرغ شکاری شبیه به شکره و پیغو اما تیزتر از هر دو. (رشیدی ).
زردچشملغتنامه دهخدازردچشم .[ زَ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نوعی است از مرغان شکاری و اصناف آن چند است مثل : باز، باشه ، جره ، شاهین ، شکره و بیسره . (غیاث اللغات ). انواعی از مرغان شکاری که چشمان زرد دارند. باز یاری . دسته ای از مرغان شکاری .مقابل سیاه چشم . (از یا
غمیملغتنامه دهخداغمیم . [ غ ُ م َی ْ ی ِ ] (اِخ ) آبی است مر بنی سعد را. (منتهی الارب ). جریر گوید : یا صاحبی هل الصباح منیرام هل للوم عواذ لی تفتیر؟انا نکلف بالغمیم حاجةنهیا حمامة دونها و جفیرلیت الزمان لنا یعود بیسره ان الیسیر بذالزمان عسیر.<b