تحت الحفظلغتنامه دهخداتحت الحفظ. [ ت َتَل ْ / تُل ْ ح ِ ] (از ع ، ق مرکب ) مقید، چنانکه مجرمی یا متهمی را که بیم فرارش باشد و بخواهند از جایی به جایی برند، او را با مأموران انتظامی اعم از مسلح و غیرمسلح حرکت دهند و این حالت را تحت الحفظ گویند: فلان مقصر را تحت ال
تحتلغتنامه دهخداتحت . [ ت َ ](ع اِ، ق ) زیر. ضد فوق . ظرف آید و اسم . و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج ، تحوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نام یکی از جهات ششگانه است ، نقیض فوق . (از قطر المحیط). زیر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل
تحیتلغتنامه دهخداتحیت . [ ت َ حی ی َ ] (ع مص ، اِ) تحیة. سلام گفتن . (غیاث اللغات ). درود و سلام و دعا و نیایش . (از ناظم الاطباء) : و پدر ما امیرماضی ... ویرا سخت نیکو و عزیز داشتی ... و امروز ما را بکارآمده تر یادگاریست و حال مناصحت و کفایت وی ظاهر گشته است . به رسول
تحیتلغتنامه دهخداتحیت . [ ت ُ ح َ ] (ع اِ مصغر، ق مصغر) مصغر تحت ، یعنی تقریباً پایین . (ناظم الاطباء).
درپناهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی درپناه، بهسلامت، تحت پوشش، تحتالحفظ، تحتالحمایه بهامان(درامان) خدا، ایمن
حدیث حسنلغتنامه دهخداحدیث حسن . [ ح َ ث ِ ح َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام حدیث نبوی است که آنچه پیغمبر بزبان مبارک ارشاد فرموده به صحت روایات پیوسته باشد. (غیاث ). و سید جرجانی گوید: الحسن من الحدیث ، ان یکون راویه مشهور بالصدق و الامانة غیر انه لم یبلغ درجة الحدیث الصحیح لکونه قاص
مسترجعةلغتنامه دهخدامسترجعة. [ م ُ ت َ ج ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مسترجع، که نعت فاعلی است از استرجاع . رجوع به مسترجع و استرجاع شود. || قوت مسترجعه ؛ بنابر عقیده ٔ صدرالدین غیر از قوای حافظه و مفکره و واهمه امر جدائی نیست . وی گوید اًن الادراک للوهم و الحفظ للحافظة والتصرف للمفکرة و بهذا القوی یتم
عبدالحمیدلغتنامه دهخداعبدالحمید. [ ع َ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) زهراوی . از زعمای نهضت سیاسی سوریه است به سال 1272 هَ . ق . در حمص متولد شد هنگامی که حکومت عثمانی با رژیم استبدادی اداره می شد با سلطان عبدالحمید به مخالفت برخاست و روزنامه ای به نام «المنیر» انتشار داد که
عمر موصلیلغتنامه دهخداعمر موصلی . [ ع ُ م َ رِ م َ /مو ص ِ ] (اِخ ) ابن بدربن سعید موصلی حنفی . ملقب به ضیاءالدین ، مکنی به ابوحفص . از علمای حدیث بود و بسال 557 هَ .ق . در موصل تولد یافت و در سال 622</s
تحتلغتنامه دهخداتحت . [ ت َ ](ع اِ، ق ) زیر. ضد فوق . ظرف آید و اسم . و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج ، تحوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نام یکی از جهات ششگانه است ، نقیض فوق . (از قطر المحیط). زیر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل
تحتدیکشنری عربی به فارسیدرزير , پايين , مادون , زير , در زير , از زير , پايين تر از , روي خاک , کوچکتر , پست تر , زيرين , پاييني , پايين تر , تحتاني , تحت نفوذ , تحت فشار , تحت , پايين تراز , کمتر از , تحت تسلط , مخفي در زير , کسري دار , کسر
ماتحتلغتنامه دهخداماتحت . [ ت َ ] (ع اِ مرکب ) مادون . آنچه در زیر باشد مقابل مافوق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کون . نشیمن .دُبُر. اِست . مقعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مفاتحتلغتنامه دهخدامفاتحت . [ م ُ ت َ / ت ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) مفاتحه . مفاتحة. گشایش کاری کردن . آغاز کردن چیزی را : و در حق ابوعلی و شفاعت در باب او به حضرت بخارا ابواب مفاتحت آغاز نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span class="hl" dir="l