ترغدهلغتنامه دهخداترغده . [ ت َ رَ / ت َ غ َ دَ / دِ ] (ص ) گرفته شده و ترنجیده . (برهان ). کوفته شده و ترنجیده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هر عضوی و بندی و مفصلی که بسبب دردمندی و آزار آن حرکت نتوان کرد، گویند
ترغدهفرهنگ فارسی عمید۱. ترنجیده؛ بههمکشیده.۲. دردمند.۳. عضوی از بدن که رنجور و دردناک باشد.۴. ترکیده: ◻︎ ز بس کوب از زمانه یافت دشمنت / همه اعضای او گشته ترغده (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۸).
ترغندلغتنامه دهخداترغند. [ ت َ غ َ ] (ص )عضو یا مفصل که بر اثر غلبه ٔ بلغم یا رطوبت از حرکت بازماند، و بعربی فلج گویند و نتیجه ٔ یک علت مزمن است . (از لسان العجم شعوری ورق 274 ب ). فالج و مفصل عاری از حرکت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترغده شود.
ترکیدنلغتنامه دهخداترکیدن . [ ت َ رَ دَ ] (مص ) کفیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکاف و ترک وارد آمدن و شکافته شدن . (ناظم الاطباء). کفتن . ترک برداشتن . شکاف برداشتن . منشق شدن : تو گفتی همی آسمان بترکدز خورشید خون بر هوا برچکد. فردوس