ترنحلغتنامه دهخداترنح . [ ت َ رَن ْ ن ُ ] (ع مص ) یاویدن از مستی و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متمایل شدن از مستی و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || میل کردن بر کسی به ترفع و تطاول . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || اندک نوشیدن شراب . (منتهی الارب ) (آنندراج )
ترنحدیکشنری عربی به فارسیچرخش ناگهاني کشتي بيک سو , کج شدن , فريب , خدعه , گوش بزنگي , امادگي , شکست فاحش , نوسان , تلوتلو خوردن
ترنیعلغتنامه دهخداترنیع. [ ت َ ] (ع مص ) سر جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرکت دادن سر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
ترنیهلغتنامه دهخداترنیه . [ ت ِ ی ِ ] (اِخ ) بلوکی در ولایت لان فرانسه که بر کنار کانال سن کانتن واقع است و دارای کارخانه ٔ قند و 5900 تن سکنه است .
ترنیةلغتنامه دهخداترنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) سرود کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) سرود. ناله . شادمانی (ناظم الاطباء). || ناله کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شادمان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بر پیوسته نگریستن داشت
ترینهلغتنامه دهخداترینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از قاتق باشد که مردم نامراد و فقیر در آشهای آرد کنند و طریق ساختنش آن است که نان نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زیره و سیاه دانه ، نیم کوفته ، و سبزیهای ریزه کرده مانند شلغم و چغندر و گندنا و پو
مترنحلغتنامه دهخدامترنح . [ م ُ ت َ رَن ْ ن ِ ] (ع ص ) ناونده از مستی . (آنندراج ). افتان و خیزان حرکت کننده از مستی . (ناظم الاطباء). || کسی که اندک شراب می آشامد.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنح شود.