تسطیحلغتنامه دهخداتسطیح . [ ت َ ] (ع مص ) پهن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برابر و هموار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسطیح القبر، خلاف تسنیمه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). برابر و هموار کردن خانه
تسطحلغتنامه دهخداتسطح . [ ت َ س َطْ طُ ] (ع مص ) مساوی شدن سطح (مطاوعة تسطیح ). (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گسترده شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || فرو خفتن ناقه . (از المنجد).
تسطیعلغتنامه دهخداتسطیع. [ ت َ ] (ع مص ) داغ کردن گردن شتر را در درازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || ساطع کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به سَطع و سطوع شود.
تشتهلغتنامه دهخداتشته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ) ناوه . (صحاح الفرس ). || تشتک .(یادداشت مرحوم دهخدا). || تشت و طبق و خوانچه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشتک و طشتک شود.
تشتچهلغتنامه دهخداتشتچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) تشت خرد. ظرفی از برنج که صرافان در آن پول ریزند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به طشتچه شود.
تشتیةلغتنامه دهخداتشتیة. [ت َ ی َ ] (ع مص ) اقامت کردن در زمستان . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). اقامت کردن در شهری به زمستان . (از المنجد). و رجوع به تشتّی شود. || بسنده بودن زمستان را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد).
تسطیح کردنلغتنامه دهخداتسطیح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برابر کردن . (ناظم الاطباء). هموار کردن . یکسان کردن . صاف و مسطح کردن زمین و جز آن . و رجوع به تسطیح و تسطح در همین لغت نامه شود. || علم تسطیح کره . دانستن چگونگی نقل کره است به سطح با حفظ خطها و دائره ها که بر آن رسم شده است و چگونگی ن
لایۀ تسطیحlevelling courseواژههای مصوب فرهنگستانلایهای از مصالح که برای از بین بردن ناهمواریهای زمین، قبل از شروع عملیات لایهریزی، بر روی سطح قرار میگیرد
مسطحلغتنامه دهخدامسطح . [ م ُ س َطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسطیح . آن که برابر و هموار می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تسطیح شود.
تسطیح کردنلغتنامه دهخداتسطیح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برابر کردن . (ناظم الاطباء). هموار کردن . یکسان کردن . صاف و مسطح کردن زمین و جز آن . و رجوع به تسطیح و تسطح در همین لغت نامه شود. || علم تسطیح کره . دانستن چگونگی نقل کره است به سطح با حفظ خطها و دائره ها که بر آن رسم شده است و چگونگی ن
لایۀ تسطیحlevelling courseواژههای مصوب فرهنگستانلایهای از مصالح که برای از بین بردن ناهمواریهای زمین، قبل از شروع عملیات لایهریزی، بر روی سطح قرار میگیرد