تشبیهیلغتنامه دهخداتشبیهی .[ ت َ ] (اِخ ) از سادات کاشان است و به هند سفر کرد و سالها در آن دیار در سلک فقر می زیست . از او است :دودست این جهان و آن جهان پوچ کیجه (؟) پیش من است این پوچ و آن پوچ .بیدلی کش طعن رسوایی زدم عمری کجاست تا در این رسوایی از من انتقام خود کشد.بهر زی
تسبیعلغتنامه دهخداتسبیع. [ ت َ ] (ع مص ) هفت عدد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).هفت تایی کردن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (المنجد). || بر هفت رکن ساختن چیزی را. || شستن آوند را هفت بار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموا
تشبهلغتنامه دهخداتشبه . [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) مانندگی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة). مانستن . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانند شدن . (آنندراج ) (از متن اللغة). شبیه گشتن و در عمل همانند شدن : تشبه به ، ماثله ُ و جاراه ُ فی العمل . (از اقرب الموارد) (
تشبحلغتنامه دهخداتشبح . [ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) یازیدن آفتاب پرست بر چوب و مانند آن . یقال : تشبح الحرباء علی العود؛ ای امتد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از المنجد).
تشبعلغتنامه دهخداتشبع. [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) بتکلف سیر نمودن خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خود را سیر نشان دادن بدون سیر بودن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) || خود را آراستن بچیزی که ندارد و بسیار نمودن . (از متن اللغة). || افزون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
ازبکلغتنامه دهخداازبک . [ اُ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای از تاتار. رجوع به اوزبک شود. - مثل ازبکها ؛ تشبیهی مبتذل ، که از آن بدپیراسته بودن موی بروت و ریش و سر خواهند.
سبزشیرینلغتنامه دهخداسبزشیرین . [ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوق سبزرنگ . (آنندراج ) : دل به تلخی ّ غمش آسان تواند ساختن گر تواند ساختن آن سبزشیرین با دلم .تشبیهی (از آنندراج ).
شاه موشانلغتنامه دهخداشاه موشان . [ هَِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تشبیهی مبتذل آن را که با جثه ٔ کوچک ، جمع و فراهم نشسته است و این در تداول عامه مثل است : مثل شاه موشان نشسته . (یادداشت مؤلف ).