تشرشرلغتنامه دهخداتشرشر. [ ت َ ش َ ش ُ ] (معرب ، مص ) مصدر منحوت عربی از شرشر فارسی . حکایت صوت فروریختن آب . (یادداشت مرحوم دهخدا).
تشرشرواژهنامه آزاد(مصدر عربی، ساخته شده از شرشر فارسی) صدای فرو ریختن آب و مانند آن. در بیت زیر به معنی صدای ادرار کردن به کار رفته است:بر گدا چون خشم می گیرد می زند انسان تشر/ کان گدا از هول در تنبان تشرشر می کند (غلامرضا روحانی).
تسرسرلغتنامه دهخداتسرسر. [ ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) تنگبافی جامه و به اندک ریسمان بافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تهلل . (اقرب الموارد). تهلل و تشقق . (متن اللغة).
تشرشر کردنلغتنامه دهخداتشرشر کردن . [ ت َ ش َ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، بمزاح شاشیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
تشرشر کردنلغتنامه دهخداتشرشر کردن . [ ت َ ش َ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، بمزاح شاشیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
تشرشر کردنلغتنامه دهخداتشرشر کردن . [ ت َ ش َ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، بمزاح شاشیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).