تصادقلغتنامه دهخداتصادق . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با یکدیگر راست گفتن . (زوزنی ). با یکدیگر راست شدن در دوستی و سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با یکدیگر راستی نمودن در دوستی و سخن . (غیاث اللغات ). || با یکدیگر دوستی داشتن . (زوزنی ). با هم دوستی کردن . (منتهی الا
تسدیکلغتنامه دهخداتسدیک . [ ت َ ] (ع مص ) خنورهای خرما را بر همدیگر نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر هم نهادن سبدهای خرما. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
تشدقلغتنامه دهخداتشدق . [ ت َ ش َدْ دُ ] (ع مص ) لب پیچیدن در شیوازبانی . (تاج المصادر بیهقی ). بتکلف فصاحت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || با کج کردن گوشه ٔ دهان مردمان را ریشخند کردن . (از المنجد). || بدون احتیاط و احترازگفتا
تصدقلغتنامه دهخداتصدق . [ ت َ ص َدْ دُ ] (ع مص ) صدقه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صدقه کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخشیدن صدقه بر مسکینان : تصدق و لو بظلف محرق ؛ ای اعط صدقة و لو خسیسة کالظلف المحرق و لاترد السائل . (از ا
تصدیغلغتنامه دهخداتصدیغ. [ ت َ ] (ع مص ) بر صدغ شتر داغ و نشان کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تخاللغتنامه دهخداتخال . [ ت َ خال ل ] (ع مص ) با هم دوستی کردن . (منتهی الارب ). تصادق . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
متصادقلغتنامه دهخدامتصادق . [ م ُ ت َ دِ ](ع ص ) با هم دوستی کننده و با یکدیگر راست شونده دردوستی و سخن . راست در دوستی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصادق شود.
تماسحلغتنامه دهخداتماسح . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) باهم راست شدن در سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصادق . (اقرب الموارد). || باهم دست زدن در خرید و فروخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تماسحوا علی کذا؛ تصافقوا و تحالفوا. (اقرب الموارد).
متصادقلغتنامه دهخدامتصادق . [ م ُ ت َ دِ ](ع ص ) با هم دوستی کننده و با یکدیگر راست شونده دردوستی و سخن . راست در دوستی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصادق شود.