تصبیلغتنامه دهخداتصبی . [ ت َ ص َب ْ بی ] (ع مص ) فریفتن مرد زن را و در فتنه انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دل ببردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواندن زن کسی را به سوی بازی (صبا)و مشتاق گردانیدن وی را آن زن . (از ناظم الاطباء).
تشبیلغتنامه دهخداتشبی . [ ] (اِخ ) اول پادشاهان ، 17:1، منسوب به تشبه و آن قریه ای بود که ایلیای تشبی در آنجا تولد یافت و بعید نیست که همان استیب یالستیت حالیه باشد که بمسافت 12 میل به جنوب د
تسابیلغتنامه دهخداتسابی . [ ت َ ] (ع مص ) بندی کردن بعضی مر بعضی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسیر کردن بعض قوم مر بعضی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || دل بردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسیر کردن کسی با محبت (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة).
تصبیحلغتنامه دهخداتصبیح . [ ت َ ] (ع مص ) بامداد نزدیک کسی آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). بامداد آمدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آمدن کسی را دربامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صبوحی دادن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). نوشانیدن صبوح که شر
تصبیرلغتنامه دهخداتصبیر. [ ت َ ] (ع مص ) شکیبایی فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). امر کردن کسی را به شکیبایی . (از اقرب الموارد). خواستن از کسی شکیبایی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکیبایی خواستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بدون وزن و کیل گرفتن طعام را. (از اقرب الموا
تصبیغلغتنامه دهخداتصبیغ. [ ت َ ] (ع مص ) انداختن ناقه بچه ٔ موی برآورده را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غوره ٔ خرمابن به پختن درآمدن و از دنباله رنگ برآوردن گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مبالغه ٔ صبغ. (زوزنی ) (تاج المص
متصبیلغتنامه دهخدامتصبی . [ م ُ ت َ ص َب ْ بی ] (ع ص ) (از«ص ب و») آن که خود را به کودکی زند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). || به خوشی فریبنده . (ناظم الاطباء). کسی که خوشی را بخودمی بندد. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تصبی شود.
دل بردنلغتنامه دهخدادل بردن . [ دِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و عاشق خود کردن . دل ربودن . دلربائی کردن . اصباء. تَصَبّی . تَهنید. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : دلم ببردی جان هم ببر که مرگ به است ز زندگانی اندرشماتت دشمن . فرخی .میی کو
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی مخزومی بصری ، مکنی به ابومحمد. وی در بصره متولد شده و در ری سکونت داشته است . او بر بیشتر شاعران عصر برتری دارد و از شاعران عراق در ردیف ابن نباته و ابن بابک و از شاعران جبل برابر با رستمی و خازن است . او را تصنیفاتی است که از آن جمله میت
تصبیحلغتنامه دهخداتصبیح . [ ت َ ] (ع مص ) بامداد نزدیک کسی آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). بامداد آمدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آمدن کسی را دربامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صبوحی دادن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). نوشانیدن صبوح که شر
تصبیرلغتنامه دهخداتصبیر. [ ت َ ] (ع مص ) شکیبایی فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). امر کردن کسی را به شکیبایی . (از اقرب الموارد). خواستن از کسی شکیبایی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکیبایی خواستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بدون وزن و کیل گرفتن طعام را. (از اقرب الموا
تصبیغلغتنامه دهخداتصبیغ. [ ت َ ] (ع مص ) انداختن ناقه بچه ٔ موی برآورده را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غوره ٔ خرمابن به پختن درآمدن و از دنباله رنگ برآوردن گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مبالغه ٔ صبغ. (زوزنی ) (تاج المص
متصبیلغتنامه دهخدامتصبی . [ م ُ ت َ ص َب ْ بی ] (ع ص ) (از«ص ب و») آن که خود را به کودکی زند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). || به خوشی فریبنده . (ناظم الاطباء). کسی که خوشی را بخودمی بندد. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تصبی شود.