تضییقلغتنامه دهخداتضییق . [ ت َض ْ ] (ع مص ) تنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضدتوسیع. (اقرب الموارد). || کار تنگ فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). کار تنگ گرفتن . (از زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ب
تدکلغتنامه دهخداتدک . [ت َ دَ ] (اِ) مرغی که آنرا دراج گویند : باز قهرش که بال بگشایدخصم در پیش چون تدک آید.(لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281 ب ).
ثدقلغتنامه دهخداثدق . [ ث َ ] (ع مص ) نیک باریدن : ثدق مطر؛ نیک باریدن باران . || ثدق وادی ؛ روان شدن آب . || ثدق خیل ؛ فروگذاشتن خیل را برفتار. || ثدق بطن شاة؛ شکافتن شکم گوسفند.
تژدکلغتنامه دهخداتژدک . [ ت َ دَ ](اِ) کرم گندم خوار باشد. (فرهنگ جهانگیری ). کرم گندم ضایع کن را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کرم گندم خوار لیکن به رای مهمله گذشت . (فرهنگ رشیدی ). کرم گندمخوارک و قیل بازای تازی (شرفنامه ٔ منیری ). شپشک گندم .(ناظم الاطباء). و رجوع به ترک و پزدک و تژدک شود.<b
تضیقلغتنامه دهخداتضیق . [ ت َ ض َی ْ ی ُ ] (ع مص ) تنگ شدن . (زوزنی ) (آنندراج ). تنگ گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضد اتساع . (اقرب الموارد).
تضییقاتلغتنامه دهخداتضییقات . [ ت َض ْ ] (ع اِ) ج ِ تضییق . درفارسی امروزین سخت گیری ها. (یادداشت مرحوم دهخدا).
ازناقلغتنامه دهخداازناق . [ اِ ] (ع مص ) تنگی کردن در نفقه بر عیال خود. (منتهی الارب ). تقتیر. تضییق بر عیال .
تنگنافرهنگ مترادف و متضاد۱. جای تنگ ۲. قبر، لحد، گور ۳. گرفتاری، محظور، مضیقه ۴. بنبست، تنگراه ≠ فراخنا ۵. تضییق، تنگی، ضیق، محدودیت ≠ مخمصه ۶. سختی، فشار
تنگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تضییق، تنگنا، سختی، فشار ≠ فراخی ۲. عسرت، فاقه، فقر، فلاکت، نکبت ≠ گشاددستی، فراخبالی ۳. غلا، قحطسالی، قحط، کمیابی ≠ وفور، برکت، آبسالی، فراوانی ۴. کمپهنایی، باریکی، کمعرضی ≠ گشادی
تضییقاتلغتنامه دهخداتضییقات . [ ت َض ْ ] (ع اِ) ج ِ تضییق . درفارسی امروزین سخت گیری ها. (یادداشت مرحوم دهخدا).