تفصی کردنلغتنامه دهخداتفصی کردن . [ ت َ ف َص ْ صی ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدر آمدن از دشواری . خلاصی یافتن از (تنگی ) مشکلات . رهایی یافتن از مضیقه و بلیه : و او چند فرزه شهر از شهرهای هند بازگذارد... تا از عهده ٔ این مشروطات تفصی کند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ <span class="hl" dir
تفشیلغتنامه دهخداتفشی . [ ت َ ف َش ْ شی ] (ع مص ) زیاده گشتن بیماری در قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پراکنده شدن و گستردن . گویند: هذا قرطاس یتفشی فیه المداد؛ ای ینشتر. (از اقرب الموارد). || فراخ شدن و تباه شدن ریش . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن و تباه
تفصیلغتنامه دهخداتفصی . [ ت َ ف َص ْ صی ] (ع مص ) از دشواری و تنگی بدر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی )(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از
تفصیفرهنگ فارسی عمید۱. از تنگی و دشواری بیرون آمدن.۲. از چیزی یا کسی رهایی یافتن.۳. کنجکاوی دربارۀ چیزی.
تفصیفرهنگ فارسی معین(تَ فَ صِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از تنگی و دشواری رها شدن . 2 - دربارة چیزی کنجکاوی کردن .
تفصیل کردنلغتنامه دهخداتفصیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیاهه کردن . نوشتن . بقلم درآوردن : به اختیار بقلعه ٔ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. سلطان از این حرکت در خشم شد و او را به جنایت خرابی ولایت ... مؤاخذه کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یم
تفصیلغتنامه دهخداتفصی . [ ت َ ف َص ْ صی ] (ع مص ) از دشواری و تنگی بدر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی )(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از
متفصیلغتنامه دهخدامتفصی . [ م ُ ت َ ف َص ْ صی ] (ع ص ) رها شده از تنگی و سختی . (ناظم الاطباء). رهائی یابنده از هر چه باشد مثل آفت و بلا و وام . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفصی شود.
فرجةلغتنامه دهخدافرجة. [ ف ُ / ف ِ / ف َ ج َ ] (ع اِمص ) رهایی از غم و اندوه . (منتهی الارب ). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری : هو لک فرجة؛ أی فرج . (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن . (غیاث ) :</s
حسنةلغتنامه دهخداحسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (ع حامص ) نیکی . نیکوئی . (ترجمان عادل ). ثواب . مقابل گناه . کردار نیک . کار نیکو. کار نیک . مقابل سیئة. مزد. کار خیر. عمل خیر. نیکوکاری . بر. خوبی . ج ، حسنات : بنگر بهوا بر به چکاوک که چه گویدخیر و حسنت بادا خیرات و حسا
غایرخانلغتنامه دهخداغایرخان . [ ی ِ ] (اِخ ) لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حمله ٔ چنگیز به ایران گردید. مؤلف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی که به امر چنگیز برای تجارت آمده بودند) بشهر اترار رسیدند امیر آن اینال حق بود یکی از اقارب مادر سلطان ترکان خاتون ک
تفصیلغتنامه دهخداتفصی . [ ت َ ف َص ْ صی ] (ع مص ) از دشواری و تنگی بدر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی )(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از
تفصیفرهنگ فارسی عمید۱. از تنگی و دشواری بیرون آمدن.۲. از چیزی یا کسی رهایی یافتن.۳. کنجکاوی دربارۀ چیزی.
تفصیفرهنگ فارسی معین(تَ فَ صِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از تنگی و دشواری رها شدن . 2 - دربارة چیزی کنجکاوی کردن .
متفصیلغتنامه دهخدامتفصی . [ م ُ ت َ ف َص ْ صی ] (ع ص ) رها شده از تنگی و سختی . (ناظم الاطباء). رهائی یابنده از هر چه باشد مثل آفت و بلا و وام . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفصی شود.
تفصیلغتنامه دهخداتفصی . [ ت َ ف َص ْ صی ] (ع مص ) از دشواری و تنگی بدر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی )(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از
تفصیفرهنگ فارسی عمید۱. از تنگی و دشواری بیرون آمدن.۲. از چیزی یا کسی رهایی یافتن.۳. کنجکاوی دربارۀ چیزی.
تفصیفرهنگ فارسی معین(تَ فَ صِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از تنگی و دشواری رها شدن . 2 - دربارة چیزی کنجکاوی کردن .