تمزیقلغتنامه دهخداتمزیق . [ ت َ ] (ع مص ) دریدن . (زوزنی ) درانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخت دریدن . (آنندراج ). جامه پاره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیغمبر (ص ) گفت : مزق اﷲ ملکه کما مزق کتابی ؛ یعنی ، خدای ملک او را براندا
تمزقلغتنامه دهخداتمزق . [ ت َ م َزْ زُ ] (ع مص ) دریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پاره گردیدن جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و کنت لمعشر سعدا فلمامضیت تمزقوا بالمنحسات . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
مُمَزَّقٍفرهنگ واژگان قرآنمتلاشی شده -قطعه قطعه شده (از تمزيق به معناي تقطيع و تفريق است. عبارت "إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ" هنگامى كه (در خاك گور) به طور كامل متلاشى و قطعه قطعه شويد.)
ممزقلغتنامه دهخداممزق . [ م ُ م َزْ زِ ] (ع ص ) پراکننده . متفرق سازنده : روزگار مفرق احباب و ممزق اصحاب است میان ایشان تشتت و تفریق رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به تمزیق شود.