تناوبلغتنامه دهخداتناوب . [ ت َ وُ ] (ع مص ) بنوبت کردن . (زوزنی ). بنوبت کار کردن . (آنندراج ): تناوبوا علی الامر؛ تداولوه بینهم یفعله ُ هذا مرة و هذا مرة. (المصباح از اقرب الموارد). || قسمت نمودن آب را به سنگ ریزه ٔ قسمت : تناوبوا علی الماء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |
تناوب کردنلغتنامه دهخداتناوب کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت آمدن . بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تناوب شود.
دورۀ تناوبperiod 4واژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان یک نوسان یا چرخۀ کامل متـ . دوره 2 * مصوب فرهنگستان اول
بهتناوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تناوب، درفواصل معین، مرتب، متناوباً، بهطور متناوب، یک درمیان، یکروز درمیان
تناوب کردنلغتنامه دهخداتناوب کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت آمدن . بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تناوب شود.
دورۀ تناوبperiod 4واژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان یک نوسان یا چرخۀ کامل متـ . دوره 2 * مصوب فرهنگستان اول
واکنش نوسانیoscillating reaction, clock reactionواژههای مصوب فرهنگستانواکنشی شیمیایی که در آن غلظت محصولات و واکنشدهندهها، در محیط واکنش، بهتناوب تغییر میکند چه با تناوب زمانی چه با تناوب مکانی
تناوب کردنلغتنامه دهخداتناوب کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت آمدن . بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تناوب شود.
تناوب غله - علوفهley farmingواژههای مصوب فرهنگستانکشت تناوبی خانوادۀ نیامداران بهخصوص یونجههای یکساله و شبدر در تناوب با غلات
متناوبلغتنامه دهخدامتناوب . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) به نوبت گیرنده ٔ آب و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به نوبه . به نوبت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناوب شود.
علی التناوبلغتنامه دهخداعلی التناوب . [ ع َ لَت ْ ت َ وُ ] (ع ق مرکب ) بر نوبت . بنوبت . علی التوالی . || پیاپی . پی درپی . و رجوع به تناوب شود.
چشمه ٔ متناوبلغتنامه دهخداچشمه ٔ متناوب . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ِی ُم ت َ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چشمه است که به فواصل معلوم بنوبت آب از آن جاری شود و هم در ازم-نه ٔ معلوم خشک و بی آب ماند. و رجوع به چشمه وقت و ساعت شود.
حلقۀ متناوبalternative ringواژههای مصوب فرهنگستانحلقهای که هر دو عضو آن یک زیرحلقۀ شرکتپذیر تولید کنند