توانگریلغتنامه دهخداتوانگری . [ ت ُ /ت َ گ َ ] (حامص مرکب ) پهلوی «توان کریه » . مالداری . ثروت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ثروتمندی . مالداری . (فرهنگ فارسی معین ). ثروت . (زمخشری ). مکنت . تمول . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وجد. وسع. (منتهی الارب ) <span class="
توانگرلغتنامه دهخداتوانگر. [ ت ُ / ت َ گ َ ] (ص مرکب ) توانا. قادر. زورمند. قوی . (فرهنگ فارسی معین ). در اصل بمعنی صاحب قوت است مرکب از توان بمعنی طاقت و گر، کلمه ٔ نسبت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بزرگوار و توانا و قادر. (ناظم الاطباء). توانا. باقوت . باقدرت