نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
بازدهی تا سررسیدyield to maturityواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین سالانۀ بازدهی اوراق قرضهای که سرمایهگذار، تا سررسید، آنها را نگه میدارد
پرداخت کرایه تا محلcarriage paid toواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارداد در تجارت بینالمللی که برطبق آن فروشنده کرایة حمل را تا محل تعیینشده پرداخت میکند اختـ . پک تام CPT
روکشکاری طوقهتاطوقهbead-to-bead retreadingواژههای مصوب فرهنگستانسابزنی کامل رویه و دیواره و قرار دادن رویه و دیوارۀ جدید
توییللغتنامه دهخداتوییل . [ ت َ ] (ع مص ) توئیل ؛ ویلا له بسیار گفتن . یقال : ویله و ویل له ؛ اذا کثرله من ذکر الویل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
توییتواژهنامه آزاداین واژه در آکسفوردهای جدید، علاوه بر «جیک جیک؛ جیک جیک کردن»، به این معنی ها آمده است: (اسم) پیامی که از طریق شبکۀ اجتماعی توییتر فرستاده می شود؛ (مصدر) ارسال پیام از طریق شبکۀ توییتر؛ ارتباط برقرار کردن (با کسی) از طریق توییتر.
اعتقادیلغتنامه دهخدااعتقادی . [اِ ت ِ ] (اِ) بهمان معنی اعتقاد است که فارسیان گاهی یاء معروف بدان ملحق کنند. (آنندراج ) : تویی مراد و تویی مطلب و تویی مقصودهمه توئی و همین است اعتقادی ما.ملاشانی تکلو (از آنندراج ).
توییللغتنامه دهخداتوییل . [ ت َ ] (ع مص ) توئیل ؛ ویلا له بسیار گفتن . یقال : ویله و ویل له ؛ اذا کثرله من ذکر الویل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
درستوییلغتنامه دهخدادرستویی . [ دُ رُ ] (ص نسبی ) نسبتی است به درستویه که نام مردی است . (از الانساب سمعانی ).
دوتوییلغتنامه دهخدادوتویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوتو. دوتو بودن . دولایی و دوتایی . انحنا و خمیدگی .لایی منضم به لای دیگر. (یادداشت مؤلف ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد. || (ص نسبی ، اِ مرک
سربتوییلغتنامه دهخداسربتویی . [س َ ب ِ ] (حامص مرکب ) محیل و مکار بودن : ز سربتویی خود شیخ مارگیر مدام ز دست خود چو کشف از شکنجه ٔ قفس است .محسن تأثیر (از آنندراج ).
متوییلغتنامه دهخدامتویی . [ م َت ْ تو ] (اِخ ) احمدبن محمدبن متویه ٔ مرورودی مکنی به ابوجعفر از مردم مرورود. وی صوفی و در طریقت استوار بود برای کسب علم سفرها کرد و در شام و عراق و دیار مصر حدیث استماع نمود و از ابی عبداﷲ محمدبن فضل بن نظیف الفراء و ابی الحسن محمدبن الحسین الترجمان و جز اینها ر
یکتوییلغتنامه دهخدایکتویی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) اتحاد. اتفاق . صمیمیت : اگر شما را اندیشه ٔ یکدلی و یکتویی هست بیشتر به قوریلتای حاضر باید آمد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به یک تو و یکتایی شود.