تژدهلغتنامه دهخداتژده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ) مزد گندم آسیا کردن . || اجرت آسیا ساختن و تیز نمودن آسیا باشد. || دندانه های کلید. || غنچه ٔ گل . || غنچه زدن برگ باشد از درخت یعنی سربرآوردن از درخت . (برهان ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). و رجوع به ترده و تزده و
تدهیلغتنامه دهخداتدهی . [ ت َ دَهَْ هی ] (ع مص ) (از «دهَی ») کار مردمان زیرک و تیزهوش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تیدیعلغتنامه دهخداتیدیع. [ ت َ ] (ع مص ) به اَیدَع رنگ کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تدحیلغتنامه دهخداتدحی . [ ت َ دَح ْ حی ] (ع مص ) (از «دح ی ») وارفتن بهر طرف . (منتهی الارب ). تبسط. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه ) (تاج العروس ). یقال : نام فلان فتدحی ؛ ای اضطجع فی سعة من الارض . (تاج العروس ).
تدهلغتنامه دهخداتده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی تنیده باشد که از تنیدن مشتق است . (برهان ). بمعنی تنیده باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). بمعنی تنیده آمده . (آنندراج ). تنیده و بافته و پارچه . (ناظم الاطباء). رجوع به تدن و تنیدن شود. || خانه ٔ عنکب
تزدهلغتنامه دهخداتزده . [ ت َ دَ ] (اِ) مطلق اجرت را گویند عموماً. (برهان ). مزد. (فرهنگ جهانگیری ). تزده و اجرت . (ناظم الاطباء). عموماً اجرت را گویند. (انجمن آرا). مزد مطلق . (فرهنگ رشیدی ). || اجرت راست کردن آسیا خصوصاً. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مزد راست کردن آسیا، لکن به رای مهمله نیز
تردهلغتنامه دهخداترده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ) قباله ٔ باغ باشد، آنرا ترزده و چک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). قباله ٔ باغ و خانه و امثال آن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قباله و چک . (فرهنگ رشیدی ). بپارسی چک خوانند. (انجمن آرا) (آ
تژلغتنامه دهخداتژ. [ ت ِ ] (اِ) دندان کلیددان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 180). و رجوع به تز و تژده و تژه در همین لغت نامه شود. || برگ درخت نوبرآمده و گیاه نورسته را گویند و آن را به عربی حقل بر وزن عقل نامند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برگ گیا
تژهلغتنامه دهخداتژه . [ ت َ ژَ / ژِ ] (اِ) غنچه ٔ گل باشد. (فرهنگ جهانگیری ). غنچه ٔ درخت و غنچه ٔ گل باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی غنچه ٔ گل خصوصاً و غنچه ٔ هر درخت عموماً. (انجمن آرا) (آنندراج ). غنچه ٔ گل چنانکه در فرهنگ گفته . (فرهنگ رشیدی ). غنچه