ثانی اثنینلغتنامه دهخداثانی اثنین . [ اِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) دوم دو. || یکی از دو. || دومی . || مجازاً، همتا. تالی تلو. نسخه ٔ ثانی . عدیل . قرین . نائب مناب . قائم مقام . دیگرم . لنگه . دگر. دیگر. || کنایه از مثل و مانند ونظیر. چرا که عدد دوم از مجموع دو عدد و بالضروره در ذات و اکثر صفات مثل عدد او
بالگروهheli team, helicopter teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از نیروهای مجهز به تجهیزات رزمی که با استفاده از بالگرد ترابری میشوند
گروه رویارویی با پیشامدهای رایانهایcomputer incident response team, cyber incident response teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از تحلیلگران امنیت رایانه که بهمنظور مهار و ریشهکنی و بازیابی آسیبهای ناشی از پیشامدهای امنیت رایانه گردهم آمده باشند اختـ . گروه روپر CIRT متـ . گروه رویارویی با پیشامدهای امنیت رایانهای computer security incident response team, CSIRT مرکز رویارویی با پیشامدهای رایانهای
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
گروه بازبینی باندchecker teamواژههای مصوب فرهنگستانگروه مسئول نگهداری علائم باند یا خزشراه یا پیشگاه
اثنینلغتنامه دهخدااثنین . [ اِ ن َ ] (ع عدد، ص ، اِ) (در حالت نصب و جرّ) دو. || دو مرد. || دوشنبه .- ثانی اثنین ؛ دومین از دو تن . تالی تلو : ثانی اثنین اذ هما فی الغار اوست .عطار.
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثنی . || دوم . دوّم . دویم . || جفت . || دوتاکننده . || برگرداننده . || پیچیده . || اسم یکی از اقسام مروارید. || هذا ثانی اثنین ؛ أی هو احد اثنین . همچنین است ثالث ثلاثة تا عشرة.- فجر ثانی ؛ صبح دوم . و رجوع به فجر
لنگهلغتنامه دهخدالنگه . [ ل ِ گ َ / گ ِ ] (اِ) تاچه . عدل . تابار. تای . تا. لنگه بار. یکی از دو قسمت بار. عدل و آن یک جزء بار است ، یعنی آنچه که بر یک سوی راست یا چپ ستوری حمل کنند. نیمی از بار و آن بیشتر در هندوانه و خربزه و چغندر و برنج و گندم و امثال آن ب
دیگرملغتنامه دهخدادیگرم . [ گ َ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مثل . نائب مناب . عدیل . قرین . قائم مقام . ثانی اثنین . (یادداشت مرحوم دهخدا). و به این معنی لازم الاضافه است : و امیر طاهر که شیر باریک خوانند ماند، دیگرم رستم دستان برآمد و عالم همه از او رنگ گرفت . (تاریخ سیست
املغتنامه دهخداام . [ اُ / َُم ْ ] (پسوند) َُم . علامت عدد ترتیبی ، چنانکه اِم در فرانسوی مانند تروازیم و جز آن . این ادات به همه ٔ اعداد فارسی الحاق شود از قبیل یکم ، دهم ، صدم ، هزارم ، صدهزارم و جز آن : صدم سال روزی به دریای چ
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثنی . || دوم . دوّم . دویم . || جفت . || دوتاکننده . || برگرداننده . || پیچیده . || اسم یکی از اقسام مروارید. || هذا ثانی اثنین ؛ أی هو احد اثنین . همچنین است ثالث ثلاثة تا عشرة.- فجر ثانی ؛ صبح دوم . و رجوع به فجر
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (اِخ ) تخلص شاه عباس ثانی صفوی در شعر و این رباعی ازوست :از هجر توام بدیده خون میگردداحوال دلم بی تو زبون میگرددای دوست اگر ترا ببیند ثانی برگرد سرت ببین که چون میگردد.و رجوع به عباس ... شود.
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (اِخ ) نام دو تن از شعرای عثمانی است :1 - در عصر سلطان بایزید ثانی و او در حسن و جمال بی نظیر بوده است واز این رو بدو یوسف ثانی می گفته اند و وی از این شهرت تخلص خود را گرفته است و او را در جوانی یکی از دوستداران او از راه حسد بکشت
پیرمحمد ثانیلغتنامه دهخداپیرمحمد ثانی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) دوازدهمین از امرای ازبک شیبانی (1007 هَ . ق .).
خدرجک ثانیلغتنامه دهخداخدرجک ثانی . (اِخ ) قریه ای است به فاصله ٔ هشتادوپنج هزارگزی جنوب شرقی بون . واقع در علاقه ٔ شیوه حکومت اعلی بدخشان افغانستان بمختصات جغرافیایی زیر: طول شرقی 71 درجه و 14 دقیقه و 58
حاجی محمد ثانیلغتنامه دهخداحاجی محمد ثانی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ] (اِخ ) هیجدهمین از خانان اوزبک خیوه پس از عرب محمد ثانی و پیش از یادگار. طبقات سلاطین اسلام ص 250.
حکم ثانیلغتنامه دهخداحکم ثانی . [ ح َ ک َ م ِ ](اِخ ) ملقب به المستنصر. نهمین خلیفه ٔ اموی اسپانیااز 350 تا 366 هَ . ق . رجوع به حکم المستنصر شود.