ثقابلغتنامه دهخداثقاب . [ ث َق ْ قا ] (ع ص ) سنبا. سنبنده . || سقاب الأکتاف ، هویه . سنبا. لقب شاپور ذوالأکتاف .
تقابلغتنامه دهخداتقاب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و 636 تن سکنه دارد. محصول آنجا غله وپنبه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِ مرکب ) زمین آبکند را گویند و وسط حقیقی دو کوه را نیز گفته اند که دره باشد و زمینی را نیز گویند که از دره و غیر دره که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر برآید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جا ایستاده و بعضی جا روان باشد و بعضی جاهای آن سبز و مرغزار بود.
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) (حومه ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه است و مرکز آن قصبه ٔ تکاب است . این دهستان 39 آبادی بزرگ و کوچک دارد و سکنه ٔ آن در حدود 14270 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام الگه و ولایتی هم هست . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان . (ناظم الاطباء).
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان مراغه است که در جنوب خاوری این شهرستان واقع است . کوهستانی و معتدل است و از دو دهستان بنام حومه ٔ تکاب و احمدآباد که شامل 78 آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل یافته و جمع سکنه ٔ آن به اضافه سکنه ٔ قصبه ٔ
ثقابتلغتنامه دهخداثقابت . [ ث َ ب َ ] (ع مص ) ثقوب . || افروخته شدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). و بسیار سرخ گردیدن . || روشن شدن ستاره . || دمیدن بوی . || ثقبت الناقه ؛ بسیارشیر گردید اشتر ماده . || ثقب رأیه ؛ رای او نافذ گردید.
هویه سنبالغتنامه دهخداهویه سنبا. [ ی َ / ی ِ سُم ْ ] (نف مرکب ) سنباننده و سوراخ کننده ٔ شانه . || (اِخ ) لقبی است برای شاپور دوم ساسانی آنکه به ذوالاکتاف مشهور است . لقب شابوربن هرمز ساسانی از پادشاهان سلسله ٔ ساسانیان است . (هویه به معنی کتف و سنبا، ثقاب ). ذوال
ثقابتلغتنامه دهخداثقابت . [ ث َ ب َ ] (ع مص ) ثقوب . || افروخته شدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). و بسیار سرخ گردیدن . || روشن شدن ستاره . || دمیدن بوی . || ثقبت الناقه ؛ بسیارشیر گردید اشتر ماده . || ثقب رأیه ؛ رای او نافذ گردید.
اثقابلغتنامه دهخدااثقاب . [ اِ ] (ع مص ) روشن کردن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). برافروختن آتش : اثقب النّار. (منتهی الارب ).
انثقابلغتنامه دهخداانثقاب . [ اِ ث ِ ] (ع مص ) سوراخ دار گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوراخ دار شدن . (آنندراج ). انخراق . (از لسان ذیل اقرب الموارد).