ثقةلغتنامه دهخداثقة. [ ث ِ ق َ ] (ع مص ) محل اعتماد بودن . معتمد بودن . || اعتمادداشتن . || استوار داشتن . باور داشت . || متکی شدن به . اتکاء، تکیه کردن به . وثوق .
ثقةلغتنامه دهخداثقة. [ ث ِ ق َ ](ع ص ، اِ) مرد معتمد و امین . || (اِمص ) اطمینان . وثوق . اعتقاد : نخست ثقة درست کردم که هر چه ایزد عز ذکره تقدیر کرده است باشد. (تاریخ بیهقی ص 341). || (ص ) استوار : با این
ثقةدیکشنری عربی به فارسیحالت عمودي , اطمينان بخود , اعتماد بنفس , اطمينان , اعتماد , ايمان , توکل , پشت گرمي , اميد , اعتقاد , اعتبار , مسلوليت , امانت , وديعه , اتحاديه شرکتها , اءتلا ف , اعتماد داشتن , مطملن بودن , پشت گرمي داشتن به
تکه تکهلغتنامه دهخداتکه تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه . (ناظم الاطباء). قطعه قطعه . بریده بریده .
تکه تکهدیکشنری فارسی به انگلیسیasunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional
تکهتکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتکه، پارهپاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه شقهشده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک
ثقةالاسلاملغتنامه دهخداثقةالاسلام . [ ث ِ ق َ تُل ْ اِ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی . صاحب کتاب کافی . رجوع به کلینی و رجوع به روضات الجنات ص 550 شود.
ثقةالحامدیلغتنامه دهخداثقةالحامدی . [ ث ِ ق َ تُل ْ م ِ ] (اِخ ) شهاب الدین . خوندمیر در دستورالوزراء گوید: وزیر کامل نسب وافرحسب صاحب ثروت بسیارعطیت بود و در آن عهدهر یک از ابنای جنس بتقدم او اعتراف می نمودند بعد از چهار سال که به وزارت سلطان سلیمان شاه پرداخت بواسطه ٔ قصد بعضی از امراء شهید شده ،
ثقةالدولهلغتنامه دهخداثقةالدوله . [ ث ِ ق َ تُدْ دَ / دُو ل َ] (اِخ ) علی بن محمد دُرینی واقف مدرسه ٔ ثقتیه است وروایت حدیث دارد. رجوع به علی بن محمد دُرینی شود.
ثقةالدینلغتنامه دهخداثقةالدین . [ ث ِ تُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عبدالکریم السرخسی از حکماست فخرالدین ابوعبداﷲ محمدبن عمربن الحسین الرازی معروف به ابن خطیب کلیّات قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا را برای او شرح کرد .
ثقةالدینلغتنامه دهخداثقةالدین . [ ث ِ ق َ تُدْ دی ] (اِخ ) نجیب الملک . نام وی در قطعه ای از اثیرالدین شرف الحکماء الفتوحی المروزی از مشاهیر و معاریف مرو که عوفی ترجمه ٔ وی را در شعراء آل سلجوق (خراسان ) آورده است دیده میشود و آن قطعه اینست :ای مایه ٔ هنر ثقةالدین نجیب ملک آنی که چون کف ت
ثقةالاسلاملغتنامه دهخداثقةالاسلام . [ ث ِ ق َ تُل ْ اِ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی . صاحب کتاب کافی . رجوع به کلینی و رجوع به روضات الجنات ص 550 شود.
ثقةالحامدیلغتنامه دهخداثقةالحامدی . [ ث ِ ق َ تُل ْ م ِ ] (اِخ ) شهاب الدین . خوندمیر در دستورالوزراء گوید: وزیر کامل نسب وافرحسب صاحب ثروت بسیارعطیت بود و در آن عهدهر یک از ابنای جنس بتقدم او اعتراف می نمودند بعد از چهار سال که به وزارت سلطان سلیمان شاه پرداخت بواسطه ٔ قصد بعضی از امراء شهید شده ،
ثقةالدولهلغتنامه دهخداثقةالدوله . [ ث ِ ق َ تُدْ دَ / دُو ل َ] (اِخ ) علی بن محمد دُرینی واقف مدرسه ٔ ثقتیه است وروایت حدیث دارد. رجوع به علی بن محمد دُرینی شود.
ثقةالدینلغتنامه دهخداثقةالدین . [ ث ِ تُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عبدالکریم السرخسی از حکماست فخرالدین ابوعبداﷲ محمدبن عمربن الحسین الرازی معروف به ابن خطیب کلیّات قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا را برای او شرح کرد .
ثقةالدینلغتنامه دهخداثقةالدین . [ ث ِ ق َ تُدْ دی ] (اِخ ) نجیب الملک . نام وی در قطعه ای از اثیرالدین شرف الحکماء الفتوحی المروزی از مشاهیر و معاریف مرو که عوفی ترجمه ٔ وی را در شعراء آل سلجوق (خراسان ) آورده است دیده میشود و آن قطعه اینست :ای مایه ٔ هنر ثقةالدین نجیب ملک آنی که چون کف ت
حدیث زائدالثقةلغتنامه دهخداحدیث زائدالثقة. [ ح َ ث ِ ءِ دُث ْ ث ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سیزده قسم حدیثهای صحیح و حَسَن . (کشاف اصطلاحات الفنون از خلاصة الخلاصة). و رجوع به حدیث شود.
جنبثقةلغتنامه دهخداجنبثقة. [ جُم ْ ب َ ق َ ] (ع ص ، اِ) زن بد. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
لثقةلغتنامه دهخدالثقة. [ ل َ ث ِ ق َ ] (ع اِ) نوعی از تب . (غیاث ). حمی البلغمیة اللازمة. (بحر الجواهر). حمای بلغمیه ٔ لازمه .
مواثقةلغتنامه دهخدامواثقة. [م ُ ث َ ق َ ] (ع مص ) عهد و پیمان کردن با هم . وثاق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با کسی عهدبستن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). با کسی استواری کردن . (المصادر زوزنی ).