ریشهدرمانیroot canal therapy, pulp canal therapyواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای درمانی در ریشهدندانپزشکی که در آن مغزۀ دندان را از مجرا بیرون میآورند و پس از آمادهسازی مکانیکی و شیمیایی مجراها، آنها را با مواد مخصوص پر میکنند متـ . عصبکِشی
جنگللغتنامه دهخداجنگل . [ ج َ گ َ ] (اِ) زمین وسیعی پر از درختهای انبوه . جای پر درخت و بیشه و وسعت زیادی از زمین مشجر. (ناظم الاطباء). اجتماع درختهای زیاد در یک محل بطوری که بپوشانند زمین را و زمینی که پوشیده شده باشد از درخت و نی و علف . (ناظم الاطباء). در جنگل معمولاً درختان کوچک و بزرگ و
جنگللغتنامه دهخداجنگل . [ ج َ گ َ ] (اِخ ) از مزارع کوهستان بلوک زرند کرمان . (مرآت البلدان ج 4 ص 272).
جنگللغتنامه دهخداجنگل . [ ج َ گ َ ](اِخ ) قصبه ای جزء دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه ، دارای 2500 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کمربند حریقشکنfire beltواژههای مصوب فرهنگستاننواری پاکسازیشده یا جنگلکاریشده که از آن بهعنوان حریقشکن استفاده میشود
بوتهبُریslashing 1, brushing 1, scrub cutting, brush clearing, brush cutting, scrub clearance, shrub clearingواژههای مصوب فرهنگستانکوتاهسازی گیاهان رقیب و نیمهچوبی در جنگلکاری
برش یکسرهclear cuttingواژههای مصوب فرهنگستانبرداشت همزمان تمامی درختان جنگلی در یک ناحیه برای جنگلکاری یا به منظورهای دیگر
شیوۀ برش یکسرهclear cutting systemواژههای مصوب فرهنگستانروش برداشت همزمان تمامی درختان جنگلی در یک ناحیه برای جنگلکاری یا به منظورهای دیگر
ایجاد تودهstand establishmentواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوشش درختی ازطریق جنگلکاری و بازکاشت و بازجنگلکاری و زادآوری
جنگللغتنامه دهخداجنگل . [ ج َ گ َ ] (اِ) زمین وسیعی پر از درختهای انبوه . جای پر درخت و بیشه و وسعت زیادی از زمین مشجر. (ناظم الاطباء). اجتماع درختهای زیاد در یک محل بطوری که بپوشانند زمین را و زمینی که پوشیده شده باشد از درخت و نی و علف . (ناظم الاطباء). در جنگل معمولاً درختان کوچک و بزرگ و
جنگللغتنامه دهخداجنگل . [ ج َ گ َ ] (اِخ ) از مزارع کوهستان بلوک زرند کرمان . (مرآت البلدان ج 4 ص 272).
جنگللغتنامه دهخداجنگل . [ ج َ گ َ ](اِخ ) قصبه ای جزء دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه ، دارای 2500 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
جنگلفرهنگ فارسی عمید۱. زمین پهناور که از درختان انبوه و بیشمار پوشیده شده و دارای نهرها و جویبارها باشد.۲. [عامیانه، مجاز] آنچه در انبوهی یا بینظمی همانند جنگل است.
جنگلforestواژههای مصوب فرهنگستانپهنهای کموبیش وسیع متشکل از درخت و درختچه و گیاهان علفی و خَشَبی و جانوران
خاک جنگللغتنامه دهخداخاک جنگل . [ ک ِ ج َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی که درختان جنگل در آن میرویدو بنابر نظر مهندس کریم ساعی در جنگل شناسی : «خاک جنگل مانند خاک کشتزارها از مواد زیر ساخته شده است :الف - مواد معدنی : که از خرد شدن سنگهای پوسته ٔ روئی زمین بوجود می آید.ب - مواد آلی
چم جنگللغتنامه دهخداچم جنگل . [ چ َ ج َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیروان بخش چرداول شهرستان ایلام که در 41 هزارگزی جنوب خاوری چرداول کنار راه مالرو شیروان واقع است . محلی کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه
چم جنگللغتنامه دهخداچم جنگل . [ چ َ ج َ گ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از آبادیهای چهارمحال اصفهان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 261). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است : «ده کوچکی است از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان ش
حسین آباد جنگللغتنامه دهخداحسین آباد جنگل . [ ح ُ س ِ دِ ج َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رونیز جنگل بخش مرکزی شهرستان فسا واقع در سی هزارگزی شمال باختر فسا و چهارهزارگزی شوسه ٔ فسا به اصطهبانات . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 140 تن سکنه میباشد. فارسی
حسین آباد جنگللغتنامه دهخداحسین آباد جنگل . [ ح ُ س ِ دِ ج َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور و شش هزارگزی شمال خاوری فدیشه . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 320 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آ