جهندهلغتنامه دهخداجهنده . [ ج َ هََ دَ / دِ ] (نف ) آنکه جهد. جهش کننده . جستن کننده . جهان : چو چنبرهای یاقوتین بروزباد گلبنهاجهنده بلبل و صلصل چو بازیگر بچنبرها. منوچهری . || گذرنده . ناپایدار. فا
زهندهلغتنامه دهخدازهنده . [ زَ هَِ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان صومعه سراست که در بخش لشت نشاء شهرستان رشت واقع است و 304 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
برجستگیلغتنامه دهخدابرجستگی . [ ب َ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ). برجسته بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || جهندگی . (ناظم الاطباء). || (اِ) بلندی . (فرهنگ فارسی معین ).- برجستگی های بدن ؛ نقاطی از بدن که برجسته نماید مانند پستان . (فرهن
جریانلغتنامه دهخداجریان . [ ج َ رَ / ج َرْ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خروج و پیشرفت و صدور و اتفاق . || وقوع و طلوع . || دو و جهندگی . (ناظم الاطباء).- جریان آب ؛ کنایه از بیماری مخصوص زنان . (ناظم الاطباء).- جریان ش
سچکلغتنامه دهخداسچک .[ س َ چ ُ ] (اِ) برجستن گلو باشد، و آن را بعربی فواق میگویند. جهندگی سینه که بهندش هیچکی نامند. (آنندراج ) (برهان ، لغات متفرقه ٔ پایان کتاب ). جهیدگی سینه ، و آن را سکیله و شجک نیز گویند و بتازیش فواق و به هند هچکی نامند. (شرفنامه ). || نان خورش که از شیر و ماست و شبت س
کششپذیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی کِشسانی، الاستیسیته، امتدادپذیری، بسط، امتداد، فنری بودن، حالتِ فنری، کِش آمدن▼، قوۀ ارتجاع، جهندگی، خاصیت فنری، کشیدگی، کشش، انبساط، درازی تعلیق، رسایی انعطاف، خمپذیری، شکلپذیری، ارتجاع، نرمی پسزنی، پسنشینی آرامش مادۀ کشسان: الاستومر (کشپار) چیزفنری، کشسان، کِشی: کِش، فنر
واجهندگیresilience 3واژههای مصوب فرهنگستانبرگشتپذیری جسم تغییرشکلیافته به شکل و اندازۀ اولیه متـ . واجهندگی کشسان elastic resilience