خارماهیلغتنامه دهخداخارماهی . (اِ مرکب ) نوعی ماهی است . این ماهی با شکل های مختلف در نواحی سردسیر و آب و هوای نیمکره ٔ شمالی پراکنده است بخصوص در اروپا و آمریکا و نیز آبی که این حیوان در آن زیست می کند ممکن است آب شور یا شیرین باشد. لانه اش در سبزه و کروی شکل و دارای دو سر است و قطر آن در حدود
خارماهیفرهنگ فارسی عمیدهریک از ماهیهای کوچک نواحی سردسیر که دارای پوست بدون فلس و خارهایی بر روی بالههای پشتی خود هستند.
خورماهلغتنامه دهخداخورماه . [ خوَرْ / خُرْ] (اِ) ماه تابستان . (ناظم الاطباء). || نام روز یازدهم از ماههای ایرانی . (یادداشت مؤلف ).
خورمةلغتنامه دهخداخورمة. [ خ َ رَ م َ ] (ع اِ) واحد خَوْرَم . || پیش بینی . || دیوار بینی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خورمیلغتنامه دهخداخورمی . [ خوَرْ / خُرْ، رَ ] (اِخ ) شادی . خرمی . (ناظم الاطباء). رجوع به خرمی شود.
ساعدلغتنامه دهخداساعد. [ ع ِ ] (ع اِ) بازوی مردم . (منتهی الارب ) (آنن-دراج ). بازو. (غیاث از صراح و منتخب ). || ذراع . (شرح قاموس ). در استعمال فارسیان مابین کف دست و آرنج را گویند. (غیاث ). رَش ّ. (دهار). از مچ دست تا آرنج . ارش . رش دست . آرنج . پیلسته . مابین مرفق و کف :<