خفگیلغتنامه دهخداخفگی . [ خ َ ف َ / ف ِ ] (حامص ) حالت فشردگی گلو و حبسی و تنگی نفس .(ناظم الاطباء). خبگی . خپگی . گلوگرفتگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || اضطراب . || کم هوائی جایی . || آزردگی خاطر. (ناظم الاطباء).
خفگیفرهنگ فارسی عمیدحالتی که بهواسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی، و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست میدهد و گاه سبب مرگ میشود.
خفیلغتنامه دهخداخفی . [ خ َ ] (اِخ ) نام شاعریست ترک از شهر ادرنه و از شاعران عهد سلطان محمد فاتح . او را به ترکی دیوانی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خفیلغتنامه دهخداخفی . [ خ َ فی ی ] (ع ص ) نهان . پوشیده . پنهان . عدم آشکارا. ضد جلی . ج ، خفایا.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- ذکر خفی ؛ مقابل ذکر جلی . ذکری که گوینده به آهستگی و بدون بلند کردن صدای خود آنرا می خواند. - <span class="h
خفیلغتنامه دهخداخفی . [ خ َف ْی ْ ] (ع مص ) آشکار کردن و بیرون آوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || پنهان کردن . || درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خفیلغتنامه دهخداخفی . [ خ ُ فی ی ] (ع مص ) خَفْی ْ. رجوع به خَفی و معانی مختلف آن در این لغت نامه شود.
خفیلغتنامه دهخداخفی . [خ ُف ْ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خُف ّ که آن موزه باشد. || کوچک و خرد که در موزه توان جای داد چون کتاب کوچک و مانند آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خفگی 2chokingواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در جریان شارۀ تراکمپذیر (compressible fluid flow) که در آن شارش جِرمی به بیشترین حد خود افزایش مییابد یا سرعت آن در مجرا به سرعت صوت میرسد
خفگی 3suffocationواژههای مصوب فرهنگستانقطع تنفس، به علت غرقشدگی و فشردگی گلو و غیره که به بیهوشی و مرگ بینجامد
خفگیآور1asphyxiant1واژههای مصوب فرهنگستانهر نوع مادة شیمیایی که مانع رسیدن اکسیژن کافی به یاختههای بدن برای سوختوساز میشود
خفگیآور2asphyxiant2واژههای مصوب فرهنگستانویژگی مادة شیمیایی که مانع رسیدن اکسیژن کافی به یاختههای بدن برای سوختوساز میشود
خفگی 2chokingواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در جریان شارۀ تراکمپذیر (compressible fluid flow) که در آن شارش جِرمی به بیشترین حد خود افزایش مییابد یا سرعت آن در مجرا به سرعت صوت میرسد
خفگی 3suffocationواژههای مصوب فرهنگستانقطع تنفس، به علت غرقشدگی و فشردگی گلو و غیره که به بیهوشی و مرگ بینجامد
خفگیآور1asphyxiant1واژههای مصوب فرهنگستانهر نوع مادة شیمیایی که مانع رسیدن اکسیژن کافی به یاختههای بدن برای سوختوساز میشود
خفگیآور2asphyxiant2واژههای مصوب فرهنگستانویژگی مادة شیمیایی که مانع رسیدن اکسیژن کافی به یاختههای بدن برای سوختوساز میشود