خنیاگرلغتنامه دهخداخنیاگر. [ خ ُ گ َ ] (ص مرکب ) سرودگوی . سازنده . نوازنده . مغنی . آوازه خوان . (ناظم الاطباء). مطرب . (تفلیسی ) (زمخشری ) (غیاث اللغات ). قوال . (غیاث اللغات ). ساززن . خواننده . نوائی . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خنیاگران : خنیاگر ایستاد و بربطزن <
خنیاگرفرهنگ فارسی عمید۱. آوازهخوان؛ سرودخوان: ◻︎ بشنو و نیکو شنو نغمهٴ خنیاگران / به پهلوانیسماع به خسروانیطریق (مسعود سعد: ۴۹۷).۲. نوازنده.
خیناگرلغتنامه دهخداخیناگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) سازنده . مغنی . مطرب . (ناظم الاطباء). چرگر. شادی . (یادداشت مؤلف ). اما کلمه ظاهراً صورت دگرگون شده ٔ خنیاگر است .
خنارواژهنامه آزادمحل ییلاقی و خوش آب و هوای روستای ایجرود سمنان قبیله «خِنار» یکی از قبایل بزرگ بخش مرکزی مازندران به ویژه سوادکوه است که ریشه های قومی و نژادی اش به قوم «الینای آریایی» می رسد. الینا قبیلة معتبر و مهم «ویدی» است، که نام آن بارها در «ریگودا»، سروده های مقدس آریاییان عهد ودایی آمده است. قوم الینا همرا
خنیاگریلغتنامه دهخداخنیاگری . [ خ ُ گ َ ] (حامص مرکب ) مطربی . نوازندگی . آوازخوانی . (ناظم الاطباء). تَغَنّی . غنا. رامشگری . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر شاعری را توپیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. ناصرخسرو.ور زهره جز به بزم تو خن
خنیاگر چرخلغتنامه دهخداخنیاگر چرخ . [ خ ُ گ َ رِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زهره است . (یادداشت بخط مؤلف ). خنیاگر سپهر. خنیاگر فلک .
خنیاگر سپهرلغتنامه دهخداخنیاگر سپهر. [ خ ُ گ َرِ س ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زهره است . (یادداشت بخط مؤلف ). خنیاگر چرخ . خنیاگر فلک .
خونیاگرلغتنامه دهخداخونیاگر. [ خ ُ گ َ ] (ص مرکب ) رودزن . مطرب . خنیاگر. (از ناظم الاطباء). رجوع به خنیاگر شود.
خنیاگر چرخلغتنامه دهخداخنیاگر چرخ . [ خ ُ گ َ رِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زهره است . (یادداشت بخط مؤلف ). خنیاگر سپهر. خنیاگر فلک .
خنیاگر سپهرلغتنامه دهخداخنیاگر سپهر. [ خ ُ گ َرِ س ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زهره است . (یادداشت بخط مؤلف ). خنیاگر چرخ . خنیاگر فلک .
خنیاگریلغتنامه دهخداخنیاگری . [ خ ُ گ َ ] (حامص مرکب ) مطربی . نوازندگی . آوازخوانی . (ناظم الاطباء). تَغَنّی . غنا. رامشگری . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر شاعری را توپیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. ناصرخسرو.ور زهره جز به بزم تو خن
خنیاگر فلکلغتنامه دهخداخنیاگر فلک . [ خ ُ گ َ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زهره است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) خنیاگر سپهر. خنیاگر چرخ .