هرزه؛ بیهوده؛ عبث.
〈 خیرخیر: (قید) [قدیمی]
۱. بیهوده؛ بیسبب: ◻︎ نخستین از اغریرت اندازه گیر / که بر دست او کشته شد خیرخیر (فردوسی: ۲/۳۳۵).
۲. تیرهوتار: ◻︎ از آوای گردان و باران تیر / همی چشم خورشید شد خیرخیر (فردوسی: ۳/۱۴۹).
۳. حیران؛ سرگردان.
۱. نچ، نه، نی
۲. صلاح، صواب، مصلحت
۳. بهی، خوبی، خوشی، نیکی
۴. برکت، نعمت
۵. سعادت، فیض
۶. صدقه
۷. اجرنیک، مزد ≠ شر