دارباملغتنامه دهخداداربام . (اِ مرکب ) شاه تیر. فَرَسب . حَمّال . چوبی است بزرگ که بدان بام خانه پوشند. (آنندراج ). رجوع به دار شود.
گونة دربیمimperilled speciesواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی عمومی در امریکای شمالی که گونههای درخطر و درتهدید و درمخاطره و نگرانکننده را شامل میشود
پدربومویژه،پدرانحصاریpatroendemicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی عنصری باستانی از یک دولاد محدود و نسبتاً قدیمی که نیای گونههای چندلاد با پراکنش وسیع است
تیرلغتنامه دهخداتیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم ، و خدنگ و ناوک مترادف آن ، و این مجاز است و راست و راست رو کج گشاده ، سخت دلدوز، دیده دوز،