درشت خولغتنامه دهخدادرشت خو. [ دُ رُ ] (ص مرکب ) درشت خوی . تندخوی . کژ خلق . فَظّ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : مَلِک ما درشت خوست . (کلیله و دمنه ). جعثل ؛ دفزک درشتخوو کلان شکم . (منتهی الارب ). و رجوع به درشتخوی شود.
درستلغتنامه دهخدادرست . [ دُ رُ ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان باشد. رجوع به الاصابة و منتهی الارب شود.
درستلغتنامه دهخدادرست . [ دُ رُ ] (ص ، ق ، اِ) کل . تام . کامل . تمام . (ناظم الاطباء). تمام و غیر ناقص . (غیاث ). که کم نیست : سنگ این نانوا درست است . مقابل کم : وزن یا سنگ درست ؛ که کم نباشد. سنگ تمام . سنگ حق . || وافیه . بخوبی . بسزا. بتمامی .(یادداشت مرحوم دهخدا). کاملاً. بتمامه <span c
درستلغتنامه دهخدادرست . [ دُ رُ ] (اِخ ) ابن رباط فُقَیمی . شاعری بوده است معاصر فرزدق (قرن اول هجری ) و او سیاه چرده و کوتاه بالا و زشت روی بوده . (از البیان و التبیین ج 2) (از منتهی الارب ).
درشت خوارلغتنامه دهخدادرشت خوار. [ دُ رُ خوا / خا ] (نف مرکب ) درشت خوارنده . آنکه خوراک های درشت و ناگوار می خورد. رجل جشب المأکل ؛ مرد بدخورش درشت خوار. (ناظم الاطباء). || جانوری که غذا درشت خورد . (واژه های فرهنگستان ).
درشت خواریلغتنامه دهخدادرشت خواری . [ دُ رُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) درشت خوار بودن . صفت و عمل درشت خوار : بر رغبت آن درشت خواری کردش به جواب نرم یاری .نظامی .
درشت خوئیلغتنامه دهخدادرشت خوئی . [ دُ رُ ] (حامص مرکب ) درشت خویی . درشت خو بودن . رجوع به درشت خویی شود.
تلخ خولغتنامه دهخداتلخ خو. [ ت َ ] (ص مرکب ) درشت خو. (ناظم الاطباء). بدخو و پرغضب : مخور تنهاگرت خود آب جوی است که تنهاخور چو دریا تلخ خوی است .نظامی .
جعثللغتنامه دهخداجعثل . [ ج َ ث َ ] (ع ص ) دفزک درشت خو و کلان شکم . (منتهی الارب ). حدیثی از ابن عباس نقل کرده اند که : شش گروه به بهشت درنیایند، از آن جمله است جعثل . (منتهی الارب ). گفته اند که این لغت مقلوب جثعل است و جثعل مرد کلان شکم را گویند. خطابی گوید که این لغت عثجل است به معنی کلان
درشتخوییلغتنامه دهخدادرشتخویی . [ دُ رُ ] (حامص مرکب ) حالت درشتخو. درشت خو بودن . فَظاظة. (دهار). فظاظت . خشونت . تندخوئی و کج خلقی . (ناظم الاطباء) : غایت نادانی است ... معاشقت زنان به درشتخویی . (کلیله و دمنه ).درشتخویی و بدعهدی از تو نپْسندندکه خوب منظری و دلفر
قابوسلغتنامه دهخداقابوس . (اِخ ) ابن وشمگیر ملقب به شمس المعالی و مکنی به ابی الحسن از سلسله ٔ آل زیار. وی به سال 367 هَ . ق . بجای برادر خود بیستون بن وشمگیر جلوس کرد در همین سال رکن الدوله نیز درگذشت و مملکت قلمرو او میان سه پسرش عضدالدوله و مؤیدالدوله و فخ
درشتلغتنامه دهخدادرشت . [ دَ رَ ] (اِخ )ترشت . طرشت . دهی در طرف مغرب شهر تهران . (ناظم الاطباء). نام قریه ای در دو فرسنگی طهران از سوی مغرب و درنسبت بدان درویستی گویند. قریه ای است به شمال غربی طهران در دو فرسنگی و آنرا در قدیم درویست می گفتند وعلما و فقهای بسیاری از این قریه ظهور کرده اند.
درشتفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نرم] ناهموار؛ زبر؛ زمخت؛ خشن.۲. چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگتر باشد.
درشتلغتنامه دهخدادرشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . (منتهی الارب ). خشن . (دها
درشتدیکشنری فارسی به عربیخشن , شرس , فظ , في العراء , قاسي , قوي , کبير , کتلة , مجموع اجمالي , مختصر
درشتدیکشنری فارسی به انگلیسیbig, coarse, full-bodied, heavy, jumbo, king, large, sizable, sizeable, thick
درشتلغتنامه دهخدادرشت . [ دَ رَ ] (اِخ )ترشت . طرشت . دهی در طرف مغرب شهر تهران . (ناظم الاطباء). نام قریه ای در دو فرسنگی طهران از سوی مغرب و درنسبت بدان درویستی گویند. قریه ای است به شمال غربی طهران در دو فرسنگی و آنرا در قدیم درویست می گفتند وعلما و فقهای بسیاری از این قریه ظهور کرده اند.
خرد و درشتلغتنامه دهخداخرد و درشت . [ خ ُ دُ دُ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) غَث ّ و سمین . کوچک و بزرگ .
درشتفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نرم] ناهموار؛ زبر؛ زمخت؛ خشن.۲. چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگتر باشد.
درشتلغتنامه دهخدادرشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . (منتهی الارب ). خشن . (دها
دارماند درشتheavy slashواژههای مصوب فرهنگستاندارماندهایی شامل بینههای برداشتنشده و کندههای ریشهکنشده و ساقههای شکسته یا ریشهکنشده و چوبهای سنگین