دریامانلغتنامه دهخدادریامان . [ دَرْ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 3هزارگزی شمال گرمی و 3هزارگزی به شوسه گرمی با 128 تن سکنه آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (ا
درامنلغتنامه دهخدادرامن . [ دْرا / دِ م ِ ] (اِخ ) شهری در جنوب شرقی نروژ در کنار رود درامن و بر رأس آبدره ٔ درامن ، که از مراکز مهم صنعتی و داد و ستد است و از مصنوعاتش کاغذ و منسوجات میباشد و دارای 30935 تن سکنه است . (از دا
درامنلغتنامه دهخدادرامن . [ دْرا / دِ م ِ ] (اِخ ) رودی بطول تقریبی 40 کیلومتر، واقع در جنوب شرقی نروژ که به آبدره ٔ درامن (شاخه ای از آبدره ٔاسلو) میریزد. کارخانه های چوب بری و برق آبی در کناره های آن احداث شده است . (از دائر
درمانلغتنامه دهخدادرمان . [ دَ رَ ] (ع مص ) به معنی دَرْم است در تمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَرْم . دَرَم . دَرِم . دَرامة. و رجوع به درامة و درم شود.
درمگانلغتنامه دهخدادرمگان . [ دِ رَ ] (اِ مرکب ) ج ِ درم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || مسکوک نقره . مقابل دینارگان که مسکوک زرین است : که آمد یکی مرد بازارگان درمگان فروشد به دینارگان . فردوسی .سر بار بگشاد بازارگان درمگان در او بو
دریاماناییsea keeping abilityواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی کشتی در حفظ کارایی معمول و متعارف در دریا
دریاماناییsea keeping abilityواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی کشتی در حفظ کارایی معمول و متعارف در دریا