دزدانهلغتنامه دهخدادزدانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) منسوب به دزد، بطوردزدی . (ناظم الاطباء). چون دزدان . دزدکی : آن یکی بررفت بالای درخت می فشاند او میوه را دزدانه سخت . مولوی .و رجوع به دزدکی شود
keeksدیکشنری انگلیسی به فارسیکج، نگاه دزدانه، نگاه دزدانه کردن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه کردن
keekدیکشنری انگلیسی به فارسیکیک، نگاه دزدانه، نگاه دزدانه کردن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه کردن
دزدانه عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط نه عمل کردن، درکمین نشستن، دسیسهکردن ناپدید شدن، باریک شدن، جیم شدن، پنهانی جایی را ترک کردن