دسیلغتنامه دهخدادسی . [ دَس ْی ْ ] (ع مص )کم شدن . (از منتهی الارب ). ضد زَکْو، یعنی گوالیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دسو. دسوة. و رجوع به دسو و دسوة شود. || ناپاک بودن و پلید گشتن . || بی دین بودن . (ناظم الاطباء).
دشگذرلغتنامه دهخدادشگذر. [ دُ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) صعب العبور، چون : راه دشگذر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دش شود.
دشکلغتنامه دهخدادشک . [ دَ / دِ / دُ ] (ترکی ، اِ) رشته ٔ تابیده که بر سوزن کشند. (از برهان ). رشته ٔ تابیده ای که به سوزن کشند و خیاطی کنند. (ناظم الاطباء). || ریسمان خام . دشگ . (برهان ).
دشگذرلغتنامه دهخدادشگذر. [ دُ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) صعب العبور، چون : راه دشگذر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دش شود.
تودشگلغتنامه دهخداتودشگ . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش کوهپایه است که در شهرستان اصفهان واقع است و 1159 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).