دنبالهلغتنامه دهخدادنباله . [ دُم ْ ل َ/ ل ِ ] (اِ مرکب ) دم و دنب . (ناظم الاطباء). از دنبال + َه تخصیص نوع از جنس . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دم و دمب و دنبال شود. || چیزی که شبیه به دم باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که مشابه به دنبال باشد و دنبال به معنی دم
دنبالهفرهنگ فارسی عمید۱. دم.۲. دممانند؛ هرچیز شبیه دم که در عقب چیزی باشد.۳. [مجاز] پس؛ پی.۴. [عامیانه، مجاز] پیرو.۵. [مجاز] بقیه.
دنبالهدیکشنری فارسی به انگلیسیcontinuation, elongation, rear, sequel, stern, suffix, tail, trail, train
دنبالهفرهنگ فارسی معین(دُ لِ) (اِمر.) 1 - دم . 2 - دم مانند، هر چیز شبیه به دم . 3 - پی ، پس ، پیرو، عقب . 4 - بقیة چیزی ، پس مانده .
دنبالچهلغتنامه دهخدادنبالچه . [ دُ دُم ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) آخرین استخوان ستون مهره یی که در انسان از التیام چهار یا پنج مهره بوجود آمده . وجود این استخوان در انسان به جای دم در حیوانات می باشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت
دنبالچهفرهنگ فارسی معین( ~. چِ) (اِمصغ .) آخرین استخوان مهره ای که در انسان از التیام چهار یا پنج مهره به وجود آمده . وجود این استخوان در انسان به جای دم در حیوانات می باشد.
دنباله دارلغتنامه دهخدادنباله دار. [ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) دم دار. (ناظم الاطباء). دارای دنبال . هر چیز که دارای دم باشد. هر چیز که دنبال و ذیل و زایده دارد.- چشم دنباله دار ؛ چشم سرمه کشیده ای که سیاهی سرمه از گوشه ٔ بیرونی آن تج
دنباله 1sequelواژههای مصوب فرهنگستانفیلمی که رویدادهای آن ازنظر زمانی ادامۀ رویدادهای فیلمی است که پیش از آن ساخته شده است
دنباله 2tail-piece/ tail pieceواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای قابلتنظیم که به عقبِ برگردان بسته میشود تا در هنگام شخم خاک بهتر برگردانده و فشرده شود متـ . دنبالۀ برگردان mouldboard extension
دنبالهروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رو، فرد دنبالهرو، پیرو، آدم تاییدکننده، سنتگرا، اهل مقلد آدم وفادار، فدایی آدم آهنی
trailedدیکشنری انگلیسی به فارسیدنباله دار، دنباله دار بودن، اثر پا باقی گذاردن، بدنبال کشیدن، بدنبال حرکت کردن، طفیلی بودن، دنباله داشتن
trailsدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیرهای پیاده روی، دنباله، دنباله دار بودن، اثر پا باقی گذاردن، بدنبال کشیدن، بدنبال حرکت کردن، طفیلی بودن، دنباله داشتن
دنباله دارلغتنامه دهخدادنباله دار. [ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) دم دار. (ناظم الاطباء). دارای دنبال . هر چیز که دارای دم باشد. هر چیز که دنبال و ذیل و زایده دارد.- چشم دنباله دار ؛ چشم سرمه کشیده ای که سیاهی سرمه از گوشه ٔ بیرونی آن تج
دنباله دارانلغتنامه دهخدادنباله داران . [ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نجوم ) جمع فارسی دنباله دار. ذوات الاذناب . ذوذنب . اجرامی آسمانی دارای ماهیت سحابی که بر مسیرهایی در حول خورشید حرکت می کنند و گاهی به مدتی از چند روز تا چندین ماه برای ساکنین زمین مرئی ه
دنباله دولغتنامه دهخدادنباله دو. [ دُم ْ ل َ / ل ِ دَ / دُو ] (نف مرکب ) دونده به دنبال کسی . آنکه از عقب کسی می دود. (ناظم الاطباء).
دنباله رولغتنامه دهخدادنباله رو. [دُم ْ ل َ / ل ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آنکه از عقب کسی می رود. پیرو. تابع. تقلیدگر. (از یادداشت مؤلف ).
دنباله رودلغتنامه دهخدادنباله رود. [ دُم ْ ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز است . این دهستان در قسمت جنوب باختری ایذه و در کوهستان واقع و هوای آن در قسمتهای مرتفع معتدل و در قسمتهای پست گرم است . آب آن از رودخانه است و 18 آبادی و حدود<span
پلت کلادنبالهلغتنامه دهخداپلت کلادنباله . [ پ َ ل َ ک َ دُم ْ ل َ ] (اِخ ) نام رودی کوچک در مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 6).
باج دنبالهلغتنامه دهخداباج دنباله . [ ج ِ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از باجهای رسوم ایران و از بعضی بتحقیق رسیده که بمعنی حراج زیادت باشد، پس بمجاز بمعنی کمال زیادت آمده . تأثیر گوید : باج دنباله مه از روز قیامت گیر