دوسیدهلغتنامه دهخدادوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) چفسیده . (یادداشت مؤلف ). چسبیده . (برهان ). ملتصق . ملتزق . || ملصق برای مکیدن . || وابسته [ به دیگری ]. || خود را چسبانیده . (برهان ). || لغزیده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسیدن شود.
دوسیدهفرهنگ فارسی عمیدچسبیده؛ چیزی که به چیز دیگر چسبیده باشد: ◻︎ چو الماس دوسیده شد بر کباب / به جنبش درآمد ز هر سو عقاب (نظامی۶: ۱۱۱۸).
دوشیدهلغتنامه دهخدادوشیده . [ شی دَ / دِ] (ن مف ، اِ) شیر داده شده . (ناظم الاطباء). که بدوشندش . محلوب . (یادداشت مؤلف ): خلیطة؛ دوشیده شدن ناقه بر شیر گوسپند. انشخاب ؛ دوشیده شدن شیر. استعتام ؛ درشبانگاه دوشیده شدن ناقه . عتم ؛ دوشیده شدن شتر وقت عشاء. اعتام
دوشیدهفرهنگ فارسی عمید۱. گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند.۲. شیر بیرونکشیده از پستان گاو یا گوسفند.
دوشده بندلغتنامه دهخدادوشده بند. [ دُ ش ُ دِ ب َ ] (نف مرکب ) (اصطلاح دیوانی ) وقایعنویس سلطنت . (ناظم الاطباء).
دوسیدگیلغتنامه دهخدادوسیدگی . [ سی دَ / دِ ] (حامص ) چسبیدگی و پیوستگی و اتصال . (ناظم الاطباء). چفسیدگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسیدن شود.
دوسندلغتنامه دهخدادوسند. [ س َ ] (اِ) التصاق و چسبندگی . || کجی و اعوجاج . (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ دوسیده است .
لاصقلغتنامه دهخدالاصق . [ ص ِ ] (ع ص ) چفسیده . دوسیده . برچسبنده : لخ ّ، لاصق النسب . (منتهی الارب ).
لسوقلغتنامه دهخدالسوق . [ ل ُ ](ع مص ) چسبیدن به چیزی . (منتهی الارب ). برچسبیدن . (منتخب اللغات ). دوسیده شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ).
وادوسیدهلغتنامه دهخداوادوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) چسبیده . ملصق شده : صمعاء؛ گوش به سر وادوسیده . (السامی فی الاسامی ).