دربازلغتنامه دهخدادرباز. [ دَ ] (ص مرکب ) مقابل دربسته : سرای درباز؛ خانه ای که در آن به روی همگان باز باشد : وزارت است به اهل وزارت آمده بازسرای دولت میرانیان شده درباز.سوزنی .
درباشلغتنامه دهخدادرباش . [ دُ ] (اِمرکب ) مخفف دورباش ، و آن نیزه ٔ کوچک دو شاخه ای است که پیش سواری ملوک برند تا مردم آنرا دیده ، از راه دور شوند. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دورباش شود.
آزمون دربازwhite-box testing, glass-box testing, clear-box testingواژههای مصوب فرهنگستانآزمایش نرمافزار با اطلاع از ساختار درونی و کُدهای درون برنامه
صدر اوللغتنامه دهخداصدر اول . [ ص َ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عوام ، آغاز. دیرباز. از روزگار قدیم : از صدراول همین طور بوده است . از صدر اول خراب کرده اند.