دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِ) از کلمه ٔ دِنّار مشتق شده است نون اول را بدل به «یاء» کردند تا بمصدرهائی که بر وزن فعال می آید چون کذاب اشتباه نشود مانند قوله تعالی : و کذبوا بآیاتنا کذابا. ج ، دنانیر و نون اصلی که بدل به «یاء» شده بود در جمع باز میگردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از منتهی الار
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِخ ) (... ملک ) یا ملک دینار نام یکی از امراء غز بوده است و او را دو پسر بنام عجم شاه و فرخ شاه بوده است . وفات او یکشنبه نهم ذی القعده سال 591 هَ . ق . بوده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تاریخ جهانگشای صص 20
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِخ ) (درب ...) نام محلی به بغداد که ابوسعد بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِخ ) (دره ٔ...) نام کوهی بوده است که امروز دینا میگویند و جزء سوادکوه است . (تعلیقات فیاض بر تاریخ بیهقی ص 449) : و در راه سرما و بادی بود سخت بنیرو خاصه تا سر دره ٔ دینار ساری ... چون بدره ٔ دینار ساری رسیدیم
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِخ ) (کوه ...) کوهی است در نزدیکی دوگنبدان و بازرنگ . (بلدان الخلافة الشرقیة صص 308 - 307).
دنیاگیرلغتنامه دهخدادنیاگیر. [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیاگیرنده . که دنیا را بگیرد. جهانگیر. (از یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) که دنیا او را بگیرد. که حرص به دنیا او را گرفتار سازد. که مفتون و دلداده ٔ دنیا باشد. شیفته ٔ تعلقات دنیوی . دنیاپرست . (از یادداشت مؤلف ).- امثال
دنیاگیرpandemicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بیماریای که در چند کشور همهگیر شده است و احتمال میرود تمام دنیا را آلوده کند
دینارانلغتنامه دهخدادیناران . (اِخ ) دهی است از دهستان غاربخش ری شهرستان تهران . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
دیناریلغتنامه دهخدادیناری . (اِخ ) منسوب است به دینارآباد که قریه ای است در نزدیک اسدآباد همدان . (از انساب سمعانی ).
دیناریلغتنامه دهخدادیناری . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مشیز شهرستان سیرجان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
دینارآبادلغتنامه دهخدادینارآباد. (اِخ ) از دهات همدان در نزدیکی اسدآباد است که گروهی از اهل حدیث از آنجا برخاسته اند وبه آنها نسبت دیناری داده اند. (از معجم البلدان ).
دینارانلغتنامه دهخدادیناران . (اِخ ) دهی است از دهستان غاربخش ری شهرستان تهران . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
دیناریلغتنامه دهخدادیناری . (اِخ ) منسوب است به دینارآباد که قریه ای است در نزدیک اسدآباد همدان . (از انساب سمعانی ).
دیناریلغتنامه دهخدادیناری . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مشیز شهرستان سیرجان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
دینار آل برمکلغتنامه دهخدادینار آل برمک . [ رِ ل ِ ب َ م َ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن یحیی بن خالد برمکی . چون چهره ٔ زیبایی داشت وی را به دینار آل برمک میخواندند و در نوزده سالگی در گذشته است . (از الوزراء و الکتاب جهشیاری صص 136-137).<
حساب درم و دینارلغتنامه دهخداحساب درم و دینار. [ ح ِ ب ِ دِ رَ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیرونی در پاسخ به اینکه حساب درم و دینار چیست ؟ آرد: این حسابی است از جبر و مقابله بیرون آورده . و گاهگاه شی ٔهای مجهول بیشتر از یکی باشند. پس لقب و نام باید کردن تا بنیامیزد. گروهی چون هندوان شی ٔها راگونه دهند
چهارصد دینارلغتنامه دهخداچهارصد دینار. [ چ َ / چ ِ ص َ ] (اِ مرکب ) چارصد دینار. دو عباسی . (یادداشت مؤلف ). هشت شاهی .
دار دینارلغتنامه دهخدادار دینار. [ رُ ] (اِخ ) نام دو محله است در بغداد که یکی را دار دینار کبری و دیگری دار دینار صغری میگویند و در جانب شرقی شهر بغداد نزدیک بازار ثلاثاء، بین این بازار و رود دجله ، قرار داشته است . وجه تسمیه ٔ این دو محله انتساب آنها به دیناربن عبداﷲ است که در زمان مأمون عباسی
مالک دینارلغتنامه دهخدامالک دینار. [ ل ِ ک ِ ](اِخ ) از موالی بنی سامةبن لؤی القرشی و از مشاهیرتابعین و زاهد بسیار معروف بصره که در زهد و اعراض از دنیا همواره بدو مثل زنند بعلاوه او یکی از خطاطان مشهور عصر خود بود و قرآن به اجرت می نوشت و هر مصحفی را در چهار ماه بپایان می رساند. وفات او را مورخین