ذهوللغتنامه دهخداذهول . [ ذُ ] (ع مص ) مشغول شدن . (زوزنی ) (دهار). || مشغول کردن . (زوزنی ). || فراموشی . فراموش کردن . (منتهی الارب ). غافل شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به کلمه ٔ «نسیان ». در کشاف اصطلاحات الفنون شود : از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب
سامانۀ حملونقل تلفنیdial-a-ride transportation system, dial-a-rideواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ حملونقلی که در آن وسایل نقلیه با درخواست تلفنی در اختیار متقاضیان قرار میگیرد
بوق آزادdial toneواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنالی که مرکز تلفن ارسال میکند تا آمادگی خود را برای دریافت شمارۀ مورد نظر برخوان اعلام کند
جلای ماتdull lusterواژههای مصوب فرهنگستانجلای سطح کانی یا سنگ هنگامی که نور را به جای بازتاباندن بپاشاند
شمارهگیری 2dial-upواژههای مصوب فرهنگستانویژگی خدماتی که در آن کاربر اینترنت ابتدا ازطریق شمارهگیری بهکمک مودم، به مرکز تلفن متصل و از آنجا به مودم شرکت ارائهکنندۀ خدمات اینترنتی مرتبط میشود
دحوللغتنامه دهخدادحول . [ دَ ] (اِخ ) نام آبیست به نجد در دیار بنی عجلان از قیس بن عیلان . (معجم البلدان ).
گیج کردندیکشنری فارسی به عربیادهش , اذهل , اصرف انتباهه , اضطراب , تحير , ثعلب , حير , ذهول , شوش , فوضي , ماء آسن