رسوملغتنامه دهخدارسوم . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رسم . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (دهار) (از شعوری ج 2 ورق 24) (از اقرب الموارد). رجوع به رسم در همه ٔ معانی اسمی شود.
رسوملغتنامه دهخدارسوم . [ رَ ] (ع ص ) شتری که باقی ماند بر سیر یک شباروز. (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). آنکه یک شبانه روز بر سیر باقی نماند (؟) . (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ رسوم ؛ ماده شتری که نشان سپل او بر زمین ماند از سختی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از
رسوملغتنامه دهخدارسوم . [ رُ ] (ع اِ) آیین ها. قواعد. قوانین . (فرهنگ فارسی معین ). آیین . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). قانون ها. (از شعوری ج 2 ورق 24) : حدیث او معانی در معانی رسوم او فضایل
رسوم دارلغتنامه دهخدارسوم دار. [ رُ ] (نف مرکب ) کسی که علاوه بر مواجب ، وظیفه ٔ دیگر داشته باشد. (ناظم الاطباء).
رسوماتلغتنامه دهخدارسومات . [ رُ ] (از ع ، اِ) ج ِ رسوم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رسوم ج ِ رسم را دوباره با الف و تاءجمع بسته اند و برخلاف قواعد زبان عربی است . و همچنین است : احوالات ، امورات ، حبوبات ، حوادثات ، عیوبات ، عوارضات ، فتوحات ، فیوضات ، قبوضات ، قروضات ، لوازمات و امثا
رسوم دارلغتنامه دهخدارسوم دار. [ رُ ] (نف مرکب ) کسی که علاوه بر مواجب ، وظیفه ٔ دیگر داشته باشد. (ناظم الاطباء).
رسوماتلغتنامه دهخدارسومات . [ رُ ] (از ع ، اِ) ج ِ رسوم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رسوم ج ِ رسم را دوباره با الف و تاءجمع بسته اند و برخلاف قواعد زبان عربی است . و همچنین است : احوالات ، امورات ، حبوبات ، حوادثات ، عیوبات ، عوارضات ، فتوحات ، فیوضات ، قبوضات ، قروضات ، لوازمات و امثا
کورسوملغتنامه دهخداکورسوم . (اِ مرکب ) همان کورسو است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کورسو شود.- کورسوم انداختن ؛ به معنی بسیارپایین کشیدن چراغ است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
مرسوملغتنامه دهخدامرسوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ)نعت مفعولی است از مصدر رَسم . رجوع به رسم شود. || منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرتسم . || نشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغدار. || آئین کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رسم شده و معمول شده و مستعمل . (ناظم الاطباء). قاعده ٔ قرار