ریختگیلغتنامه دهخداریختگی . [ ت َ/ ت ِ ] (حامص ) ریزش و سفک . (ناظم الاطباء). ریزش . (فرهنگ فارسی معین )... برد و حال نیک نشان دهد [ برآمدن نفث به یکبار ] یکی ریختگی ماده دوم برآنکه قوه قوی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || هر چیز روان شده ٔ در قالب ریخته . (از ن
خوش ریختیلغتنامه دهخداخوش ریختی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) خوش قالبی . خوش اندامی . نیکوشکلی . خوب هیئتی .
سبک رختیلغتنامه دهخداسبک رختی . [ س َ ب ُ رَ ] (حامص مرکب ) سبک سری . || مجازاً، افکندن ِ اسب ْ سوار را تا سبک شود : که با من جهان سختئی میکندستورم سبک رختئی میکند.نظامی .
ساختار ریختگیcast structureواژههای مصوب فرهنگستانریزساختار یک قطعۀ ریختگی باتوجهبه شکل و نحوۀ استقرار بلورها و جدایش ناخالصیهای آن، پیش از آنکه عملیات مکانیکی یا حرارتی بر روی آن انجام شود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
دیرگداز ذوبیـ ریختگیfused cast refractoryواژههای مصوب فرهنگستاندیرگدازی که در حالتِ مذاب در قالب ریخته و شکل داده میشود
ساختار ریختگیcast structureواژههای مصوب فرهنگستانریزساختار یک قطعۀ ریختگی باتوجهبه شکل و نحوۀ استقرار بلورها و جدایش ناخالصیهای آن، پیش از آنکه عملیات مکانیکی یا حرارتی بر روی آن انجام شود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند