ریویدنلغتنامه دهخداریویدن . [ ری دَ ] (مص ) آزاد شدن . خلاص شدن . مرخص شدن . معاف شدن . (ناظم الاطباء). || معزول گشتن . (ناظم الاطباء).
جهش چارچوبگردانframe shift mutation, phase shift mutation, reading frame shift mutationواژههای مصوب فرهنگستانجهشی که چارچوب خواندن یک ژن را تغییر دهد
چرویدنلغتنامه دهخداچرویدن .[ چ َرْ دَ ] (مص ) بمعنی چاره جستن باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). چاره جستن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). چاره جویی کردن . چاره اندیشیدن : یکی دانش پژوهی داشت گربزبه چرویدن نگشته هیچ عاجز. شاکربخاری .
رودنلغتنامه دهخدارودن . [ دَ ] (اِ) رودنیاس باشد. و آن گیاهی است که چیز بدان رنگ کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ). روناس . (ناظم الاطباء). رودنگ . روغناس . روین . رجوع به رونیاس و روناس و رودنگ شود.
رودنلغتنامه دهخدارودن . [ دَ ] (مص ) مرغ یا گوسفند را پس از کشتن از پر و پشم عریان کردن تا برای پختن مهیا باشد. (یادداشت مؤلف ). آورید کردن مرغ و گوسفند و جزآن . (یادداشت مؤلف ). اورود کردن .
رودنلغتنامه دهخدارودن . [ رُ دَ ] (اِخ ) مجسمه ساز معروف فرانسوی است (1840 - 1917 م .). وی در پاریس چشم بجهان گشود و از آثار معروف وی مجسمه ٔ اندیشه و در دوزخ را میتوان نام برد.
غریویدنفرهنگ فارسی عمیدبانگ برآوردن؛ فریاد زدن؛ خروشیدن: ◻︎ غریویدن کوس گردونشکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵: ۹۶۷)، ◻︎ خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنجهای دراز (فردوسی: ۲/۳۹).
غریویدنلغتنامه دهخداغریویدن . [غ ِ ری دَ ] (مص ) فریاد زدن . شور و غوغا کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). آواز بلند برداشتن . (فرهنگ خطی متعلق به کتابخانه ٔ لغت نامه ). غریو کردن : غریویدن آمد ز توران سپاه ز سر برگرفتند گردان کلاه . فردوسی .</p