زدگیلغتنامه دهخدازدگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) صدمه و ضرب و کوب و ضربه و مشت . (از ناظم الاطباء): طلحف ؛ زدگی سخت . (منتهی الارب ). || بیماری و الم و هر گونه اثری که در نتیجه ٔ تماس و یا مجاورت چیزی باچیزی دیگر و یا عروض حادثه ای حاصل شود. زدگی را در موارد مذ
زدگیفرهنگ فارسی معین(زَ دِ) (حامص .) 1 - خراش یا پارگی اندک در سطح چیزی . 2 - حالت نارضایتی و نومیدی و خستگی .
جیضیلغتنامه دهخداجیضی . [ ی َض ْ ضا ] (ع اِ)نوعی از رفتار تکبر. (منتهی الارب ). رفتاری که در آن تکبر بود. (از اقرب الموارد). رجوع به جیَض ّ شود.
زیدیلغتنامه دهخدازیدی . [ زَ ] (اِخ ) دهی است به یمامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قریه ای به یمامه که باغها و نخلستان ها دارد. (از معجم البلدان ).
زیدیلغتنامه دهخدازیدی . [ زَ ] (ص نسبی ) انتسابی است به زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب . (از انساب سمعانی ). رجوع به زیدیون و زیدیه و زیدبن علی شود.
یزیدیلغتنامه دهخدایزیدی . [ ی َ ] (اِخ ) یحیی بن مبارک بن مغیرة عدوی ، مکنی به ابومحمد، یکی از بزرگان و علما و ادبابود و در علم قرائت و علم نحو ید طولی داشت و در قرائت تلمیذ ابوعمرةبن العلا و خلف وی بود و بعد از استاد خود در بصره امام القراء گشت و بعداً به بغداد منتقل گردید و به سمت مربی گری ا
دل زدگیلغتنامه دهخدادل زدگی . [ دِ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل زده . دل زده بودن . بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). || سرخوردگی و سیری از چیزی . رجوع به دل زده و دل زدن شود.
خجالت زدگیلغتنامه دهخداخجالت زدگی . [ خ َ / خ ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت خجالت زده : حسین از روی خجالت زدگی نتوانست غذا بخورد. فلانی بر اثر خجالت زدگی دیگر روی دیدار آنها ندارد.
خواب زدگیلغتنامه دهخداخواب زدگی . [ خوا / خا زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خواب آلودگی .حالت خواب داشتن . || خفتگی . خواب بردگی .
دریازدگیلغتنامه دهخدادریازدگی . [ دَرْ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) دریازده شدن . حالت و چگونگی دریازده . بیماری با دوار و قی ٔ که بعضی کشتی نشستگان را پیدا شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). سَدَر. عارضه ای (حال تهوع و سستی و غیره ) که در حرکت برآب بعلت نوسانات کشتی به بع
دل زدگیلغتنامه دهخدادل زدگی . [ دِ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل زده . دل زده بودن . بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). || سرخوردگی و سیری از چیزی . رجوع به دل زده و دل زدن شود.
دودزدگیلغتنامه دهخدادودزدگی .[ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دودزده . دودزده شدن . (در غذا). دود گرفتن . (یادداشت مؤلف ).