سرمدیلغتنامه دهخداسرمدی . [ س َ م َ ] (ص نسبی ) دائم و جاودان و ابدی و ربانی و الهی . (ناظم الاطباء). ما لا اول له و لا آخر. (تعریفات ). ازلی و ابدی : آن گفت این جهان نه فنا نیست سرمدی است این گفت کاین خطاست جهان ازدر فناست . ناصرخسرو.<
سرمدیفرهنگ مترادف و متضادازلی، بیآغاز، دایمی، دیرین، دیرینه، فناناپذیر، قدیم، لایزال، همیشگی ≠ ناپایا، فناپذیر
سَرْمَداًفرهنگ واژگان قرآندائم ( بعضي گفتهاند : اين کلمه از ماده سرد اشتقاق يافته ، و ميم آن زيادي است ، و معناي "سرد "پشت سر هم بودن است )
سرمدیتلغتنامه دهخداسرمدیت . [ س َ م َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ازلیت و همیشگی و ابدیت . (ناظم الاطباء).
سرمدیتلغتنامه دهخداسرمدیت . [ س َ م َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ازلیت و همیشگی و ابدیت . (ناظم الاطباء).