گرفتگی مرکزیcentral obscurationواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از گشودگی تلسکوپ بازتابی که با آینۀ ثانویه و سپرک مسدود شده است
سپریگلغتنامه دهخداسپریگ . [ س ِ ] (اِ) بمعنی سپرک است که چوبی است که بدان زردرنگ کنند. (آنندراج ). چوب زردی که بدان جامه رنگ کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به سپرک شود. || یونجه . (ناظم الاطباء). شبدر. سه برگه . (اشتینگاس ).
ارجیقنهلغتنامه دهخداارجیقنه . [ اَ ق ُ ن َ ] (معرب ، اِ) نباتی است و آنرا زریر گویند. (اختیارات بدیعی ). اسپرک . سپرک . رجوع به زریر شود.
ارجیقنلغتنامه دهخداارجیقن . [ اَ ق ُ ] (معرب ، اِ) معرب از ارجیقنه یونانی و آن زریر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اسپرک . سپرک . رجوع به ارجیقنه شود.
اسپرکفرهنگ فارسی معین(اِ پَ رَ) ( اِ.) گیاهی است با برگ های باریک و دراز و گل خوشه ای زرد، در گل و برگ آن مادة زرد رنگی وجود دارد که در رنگرزی بکار می برند. اسفرک ، سپرک ، زریر نیز گویند.