سیرآبیلغتنامه دهخداسیرآبی . (حامص مرکب ) سیرآب بودن . در نهایت سیرآب شدن . ری . (ترجمان القرآن ). طراوت و تازگی : چو آب از اعتدال افزون نهد گام ز سیرآبی بفرق آرد سرانجام . نظامی .سیرآبی سبزه های نوخیزاز لؤلؤ تر زمردانگیز. <
شرابیلغتنامه دهخداشرابی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شراب . (یادداشت مؤلف ). || آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره . معتاد بشراب . آلوده ٔ به شراب . (یادداشت مؤلف ).- شرابی تلنگی ؛ از اتباع ، شرابخوار دائم . (یادداشت مؤلف ). || شراب ساز. شراب فروش . (از یادداشت
شرابیلغتنامه دهخداشرابی . [ ش َ] (اِخ ) جمعی از محدثین به این نسبت معروفند که مربوط به پیشه ٔ آبا و اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
سیرابیشیردانtripeواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آلایش خوراکی که شامل معدۀ چهارقسمتی نشخوارکنندگان است
سیرابیشیردانtripeواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آلایش خوراکی که شامل معدۀ چهارقسمتی نشخوارکنندگان است