لغتنامه دهخدا
سخل . [ س ُخ ْ خ َ ] (ع ص ، اِ) مردان ضعیف و فرومایگان . واحد ندارد. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). خالد گوید: یکی آن سُخْل است و آن هر چیز ناتمام بود. (اقرب الموارد). || چیزی که به جمیع وجوه کامل و تمام شده باشد. (منتهی الارب ). || خرمای دانه سخت ناشده در لغت ا