سیداقلغتنامه دهخداسیداق . [ س َ ] (ع اِ) درختی است قوی ساق ، پوست آن سوزنده است و بخاکستر چوب آن ریسمان کتان را سپید کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
صداغلغتنامه دهخداصداغ . [ ص ِ / ص ُ ] (ع اِ) داغی است که بر صدغ شتر کنند. (منتهی الارب ). داغ که بر روی اشتر نهند. (مهذب الاسماء). داغی که میان دنبال چشم و گوش نهند بر درازا. (بحر الجواهر).
صداقلغتنامه دهخداصداق . [ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) کابین زن . ج ، صُدق . صُدُق . (منتهی الارب ). کابین و مهر زن . (غیاث اللغات ). کاوین .(مهذب الاسماء) (ربنجنی ). مهر. (صراح ). کابین . (دهار) (ربنجنی ). صدقة. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). دست پیمان . (منتهی الارب
بالاخانهلغتنامه دهخدابالاخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اطاقی در طبقه ٔ دوم عمارت دوطبقه . اطاقی که بر پشت بام سازند. (از آنندراج ).اطاقی که فوق اطاق دیگر ساخته شده باشد. (فرهنگ نظام ). منظر. عمارت فوقانی . (ناظم الاطباء). خانه ٔ طبقه ٔدوم . (لغت محلی شوشتر). خا
دبیرلغتنامه دهخدادبیر. [ دَ ] (اِخ ) نام شاعری برهمنی مذهب فرزند رئیس قبیله ای در کنجاوه از مضافات لاهور. نزد علمای مشهور مسلمان زمان خود تحصیل علوم ادبی و فنون عقلی کرد و به دبیری یکی از نواب ها رسید و در هجو درانیان از شاهجهان آباد بیرون رفت و در سال 1305 ه
گل نشاندنلغتنامه دهخداگل نشاندن .[ گ ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) کاشتن گل . نشا کردن گل . نشاندن گل چون نشاندن نهال یا نهال نشاندن : عمارت همی کرد و زر میفشاندهمه خار میکند و گل مینشاند. نظامی (از آنندراج ).من آن مستم که گر گل مینشانم تاک میر
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ ) هندی ، سید محمد کاظم فرزندابوالقاسم و برادر سید احمد حسین . وی از شعرای هندوستان و در خدمت شاه فرخ سیر بود. قطعه ٔ زیر ازوست :بهار تازه ای دیدم رخش را نیمرنگ امشب که میزد آتش صدرنگ در شهر فرنگ امشب کنون ماند دل صدچاک چاکم تا دم محشرز مژگان
چراغ برکردنلغتنامه دهخداچراغ برکردن . [ چ َ / چ ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چراغ برافروختن و چراغ برگرفتن و چراغ روشن کردن .چراغ افروختن و چراغ سوختن . (آنندراج ) : دل گم شد از من بی سبب برکن چراغ و دل طلب چون یافتی بگشای لب کاینک دل صد