صلعملغتنامه دهخداصلعم . [ ص َ ع َ ] (اِ) اختصار و رمزاست در صلی اﷲ علیه (و آله ) و سلم . و آن درودی است که بر پیغمبر اسلام (ص ) فرستند. رجوع بدان لغت شود.
سلهملغتنامه دهخداسلهم . [ س َ هََ ] (ع ص ) لاغر. || دراز. || ناتوان از بیماری . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سلعاملغتنامه دهخداسلعام . [ س ِ ] (ع اِ) فراخ حلق . || کلان شکم . || درازبینی . || گرگ باریک دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ثنیةالعائرلغتنامه دهخداثنیةالعائر. [ ث َ نی ی َ تُل ْ ءِ ] (اِخ ) پشته ای است که رسول صلعم در سفر هجرت به آن عبور فرمود.
مکرهلغتنامه دهخدامکره . [ م َ رَه ْ ] (ع اِ) مکروه و در حدیث عباده است : «بایعت رسول اﷲ صلعم علی المنشط و المکره »؛ یعنی المحبوب والمکروه . (از ذیل اقرب الموارد).
کثیرلغتنامه دهخداکثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن شهاب البَجَلی وی برادر طارق بود و پیغامبر «صلعم » را دید. در زمان عمر با ابی موسی اشعری به اصفهان آمد. (از ذکر اخبار اصفهان ص 166). و رجوع به ذکر اخبار اصفهان شود.
لاحقلغتنامه دهخدالاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن عمران [ ابن ] ابی الورد. قدم علینا سنة احدی او اثنین و ستین و رأیته بنیسابور احد الطوافین . حدثنا ابوالحسین لاحق بن الحسین بن عمران بن محمدبن ابی الورد البغدادی قدم علینا فی ذی القعدة سنة ستین و ثلاثمائة ثنا ابراهیم بن عبد الصمدالهاشمی ثنا
مقطعهلغتنامه دهخدامقطعه . [ م ُ ق َطْ طَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، ص ) بریده شده و جداشده . (ناظم الاطباء).- حروف مقطعه ؛ حروفی که جدا نوشته میشوند و حروفی که جهت اختصار به جای کلمات می نویسند مانند صلعم به جای صل اﷲ علیه و سلم .(ناظم ال